Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (5 milliseconds)
English
Persian
to meet with a repulse
رد شدن
to meet with a repulse
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
Other Matches
repulse
دفع
repulse
دفع کردن
repulse
عقب زدن
repulse
دفع کردن راندن
repulse
پس زنی
repulse
رد
repulse
پس زدن دشمن وازدن
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
to meet the a of
به تصویب رسیدن
to come to meet
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come to meet
به طرف کسی رفتن
to meet
[تقاضایی را]
برآوردن
meet up with
<idiom>
تصادفی ملاقاتکردن
to meet any one's a
مورد تحسین کسی واقع شدن
to go to meet any one
کسیرااستقبال کردن
to go to meet any one
به پیشواز کسی رفتن
to meet
[به نیازی]
جواب دادن
to meet
لطف کردن
I wish I could meet ( see ) her .
کاش می توانستم اورا ببینم
meet
اشتراک
meet
مقتضی تقاطع
meet
شایسته
meet
مناسب دلچسب
meet
درخور
meet
نشست نشست گاه
meet
: جلسه
meet
پیوستن
meet
مواجه شدن تقاطع کردن
meet
معرفی شدن به ملاقات کردن
meet
برخورد کردن
meet
تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meet
سازش کردن
meet
پرداختن
meet
مسابقه
meet
دیدار
meet
: برخورد کردن یافتن
meet
مطابقت کردن
meet
مطابق شرایط بودن
The meet is too tough.
این گوشت خیلی سفت است.
I would like tovisit ( see, meet ) you more often .
می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
to be coming up to meet
به طرف کسی رفتن
meet someone half-way
<idiom>
به توافق رسیدن با کسی
To meet a deadline .
تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
The meet is salty.
این گوشت شور است.
to be coming up to meet
به طرف کسی رفتن برای برخورد
The meet is underdone.
این گوشت آبدار است.
it did not meet our views
منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
quadrangular meet
مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
meet some one's objections
به ایرادات کسی جواب دادن
meet pallmok
زیر ساعد
meet of approval of
به تصویب ..... رسیدن
meet joomeok
زیر مشت
meet half way
مصالحه کردن سازش کردن
meet half way
مدارا کردن
meet for a man
شایسته است که
meet for a man
در خور مرد
when two sundays meet
وقت گل نی
track meet
مسابقاتورزشی
to meet a demand
تقاضایی را براوردن
to meet half way
درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
dual meet
مسابقههای تیمی
to meet the ear
شنیده شدن
triangular meet
مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
to meet the eye
چشم نظر را جلب کردن نمودار بودن
to make both ends meet
در حدود درامد خود خرج کردن
make ends meet
<idiom>
باپول شخصی گذران روزگار کردن
make ends meet
دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
To break even . To make both ends meet.
خرج ودخل
It doesnt meet the present day requirments(needs).
جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com