English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
to open parliament مجلس را گشودن
to open parliament مجلس راافتتاح کردن
Other Matches
parliament مجلس
the parliament is up مجلس تعطیل است
parliament مجلس شورا پارلمان
parliament مجلسین
parliament پارلمان
To pass a bI'll through parliament . لایحه یی را از مجلس گذراندن
membership of the parliament عضویت پارلمان
membership of the parliament وکالت مجلس
Houses of Parliament پارلمانبریتانیا
elect for the parliament وکیل کردن
Act of Parliament قانون موضوعه
Acts of Parliament قانون موضوعه
an act of parliament قانون مجلس
the fifteenth parliament مجلس پانزدهم
the parliament is sitting مجلس منعقداست
the fifteenth parliament دوره تقنینیه پانزدهم
speaker of parliament رئیس مجلس
prorogation of parliament تعطیل مجلس
proceedings of the parliament مذاکرات مجلس
Member of Parliament نماینده مجلس
privilege of parliament مصونیت پارلمانی
Member of Parliament وکیل مجلس
Members of Parliament نماینده مجلس
Members of Parliament وکیل مجلس
deputy of the parliament وکیل مجلس شورای ملی
speaker of parliament رئیس پارلمان
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open نابسته
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open بلامتصدی
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open فایل خواندنی و نوشتنی
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
to open out بسط دادن
to open out گستردن
to open out توسعه دادن
to open out باز کردن
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
open out توسعه دادن
open to any one مباح
the open ملاء عام
the open هوای ازاد
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
the open ملا عام
open باز کردن باز شدن
open out بسط دادن
open بی دفاع واریز نش
open :باز
open بازکردن
open واریز نشده
open بی ابر
open بی پناه
open درمعرض
open صریح
open مهربان رک گو
open بی الایش
open ازاد اشکار
open روباز
open دایر
open گشوده سرگشاده
open مفتوح
open مروحه را باز کنید
open گشودن گشادن
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open مفتوح شدن
open وزن ازاد
open خط بازبی دفاع
open اشکار
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open سکی
open شکفتن
open زمین باز گسترده
open ازاد
open فضای باز
open باز
open باز شدن
open روشن شدن خوشحال شدن
open قابل بحث
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open system سازگان باز
open terrace مهتابی
open the door to مجال دادن به
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
open theft سرقت مشهود
open system سیستم باز
open system نظام باز
open syllable هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open subroutine زیرروال باز
open subrotine زیرروال باز
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open to attack در معرض حمله
open to the public اشکار در نزد همه
open wire سیم هوایی
open wire سیم لخت
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open universe جهان باز
open treaty معاهده باز
open travers پیمایش باز
open trade تجارت ازاد
open tournament تورنمنت ازاد شطرنج
open to the public برملا
open to the public علنی
open to the public واضح درنظر عموم
open wiring سیمکشی باز
open space گردشگاه ازاد
open space میدان
open hawse زاویه میان دو لنگر
open hands دست باز بودن
open hands سخاوت
open handed بخشنده
open handed گشاده دست گشاده کف
open handed دست باز
open guard گارد باز
open group گروه باز
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
open fire شروع
open fire اتش
open fire شروع به تیراندازی کردن
open file فایل باز
open hearted دل و زبان یکی
open game بازی باز شطرنج
open hearted راست باز خوش گمان
open machine ماشین باز
open loop حلقه باز
open loop مدار باز
open lines خطوط باز شطرنج
open light پنجره واشو
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open indent سفارش خرید باز
open ice قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open hospital بیمارستان ازاد
open hearth کوره فولاد سازی دهان باز
open heartedness خوش گمانی
open heartedness رک گویی صداقت
open heartedness راست بازی
open file ستون باز شطرنج
to strike something open با ضربه چیزی را باز کردن
open secret راز آشکار
with open arms بااغوش باز بابازوهای گشاده
wide open حمله
to open the door to مجال دادن
to open the ball پیش قدم شدن
to open the ball اول رقصیدن
to knock something open با ضربه چیزی را باز کردن
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
open secret سر افشا شده
open secrets سر افشا شده
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
open secret <idiom> راز فاش شده
open one's heart <idiom> از ته قلب حرف زدن
Open the door. در درراباز کن
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
In the open air. در هوای آزاد.
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
Please open this bag. لطفا این کیف را باز کنید.
open-necked پیراهنیابلوزبدونیقه
open-cast معدنیکهدرآنذغالسنگوسایرموادکانیدرنزدیکسطحزمینیافتمیشوند
Open University دانشگاهیدربریتانیاکهداوطلبانآزاددرآنجاتحصیلمیکنند
open prison زندانیکهبهزندانیانآزادیبیشتریدادهمیشود
open day روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
to open one's mind دل خود را خالی کردن
the open of a street دهنه خیابان
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
open to question <adj.> مشکوک
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
to open a can of worms <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
rights open to everyone مباحات
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
open to question <adj.> مورد شک
the secret will open to me ان راز بمن اشکار
the secret will open to me خواهد گردید
to open one's mind اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to open fire شروع به اتش کردن
to lay open هویدا
to lay open اشکار ساختن
to keep an open house مهمان نواز بودن
to keep an open house در خانه باز داشتن
to keep open house ازهرکس پذیرایی کردن
to keep open house درخانه بازداشتن
open-handed <adj.> دست و دلباز
open secrets راز آشکار
to fly open بازشدن
to break open سوراخ کردن
to break open شکستن
open shot با کارکرد ازاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com