English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (6 milliseconds)
English Persian
to paint the lily چیز زیبارا ارایش مصنوعی کردن
Other Matches
lily سوسن سفید
lily زنبق زنبق رشتی
lily ضربهای در بولینگ که شمارههای 5 و 7 و 01 راجا می گذارد
tiger lily سوسن بلند اسیایی
water lily نیلوفر ابی
white lily زنبق
madonna lily گل سوسن
madonna lily گل سوسن سفید
lily white خیلی سفید
lily white سفید چون زنبق
day lily زنبق رشتی
lily liver جبن
foxtail lily نوعی گیاه بادوام
lily livered جبون
lily livered بزدل
lily livered ترسو
lily pad برگ شناور زنبق ابی
stone lily سنگواره سوسنیان
easter lily نوعی سوسن
snow lily بنفشه گل سفیدوحشی
lily of the valley زنبق الوادی
lily-livered ترسو
lily of the valley موگه بهار
lily of the valley گل برف
lily-livered بزدل
paint پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
pc paint برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
paint رنگ
paint رنگ نقاشی
paint رنگ شدن
paint نگارگری کردن نقاشی کردن
paint رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
to paint out بازدن رنگ پاک کردن
to paint something [with something] چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
paint رنگ کردن
paint roller غلطک رنگ کاری
paint program نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
paint thinner تینر یا رقیق کننده رنگ
paint thinner رقیقگر رنگ
paint thinner تینر رنگ
paint work رنگ کاری ساختمان
Paintbrush/Paint windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap
paint remover رنگ زدا
phosphorescent paint رنگ تابنده
plastic paint رنگ پلاستیکی
to coat something [with paint] چیزی را با لایه ای [از رنگ] پوشاندن
poster paint تقریبابیرنگ
paint stripper مادهایکهجهتازبینبردنرنگهایبرجاماندهازقدیماستفادهمیشود
paint spray اسپریرنگ
paint cup مخزنرنگ
war paint نقاشی بدن برای رزم و پیکار
wall paint رنگ دیوار
traffic paint خط کشی راه
gloss paint رنگیکهوقتیخشکشدهباشد میدرخشد
water paint رنگ لعابی
surface paint استر
smooth the paint رنگ کردن و پرداخت کردن
skin paint نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
rustproof paint رنگ ضد زنگ
priming paint رنگ استری
priming paint رنگ استر
paint progarm برنامه نگارگری
paint gun رنگ پاش
flat paint رنگ مبنا
fireproof paint رنگ نسوز
finishing paint رنگ سازی اماده
enamel paint رنگ لعابی
coat of paint اندود رنگ
cement paint اندود کردن با دوغاب سیمان
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
bituminous paint رنگ قیری
battery paint رنگ باتری
antirust paint رنگ ضد زنگ
antirust paint ضد زنگ
anticorrosive paint ماده ضد زنگ
flat paint زمینه
fluorescent paint رنگ فلورسنت
paint pot گلفشان
bituminous paint رنگ قیردار
oil paint رنگ روغن
paint brush قلم موی نقاشی
paint coat روکش رنگ
luminous paint شبرنگ
luminous paint رنگ نور
luminous paint رنگ شب نما
lay on paint رنگ زدن
lacquer paint رنگ لاکی
grease paint رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران
oil paint رنگ روغنی
to strip the paint off the wall رنگ را از دیوار [با خراش] کندن
acid proof paint رنگ ضد اسید
His fingers were stained with paint . روی انگشتانش لکه های رنگ بود
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
paint the town red <idiom> اوقات خوشی داشتن
acid resisting paint رنگ ضد اسید
anti flouing paint رنگ ضد خزه
paint roller mill غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
paint spray gun پیستوله رنگ
paint spraying equipment تجهیزات رنگ پاشی
linseed oil paint رنگ روغن برزک
heat fast paint رنگ مقاوم گرما
rust protection paint رنگ ضد زنگ
paint spray gun رنگ پاش
to paint adoor green رنگ سبز بدری زدن
to paint the town red عربده کردن
to paint the town red مستی کردن اشوب کردن
to paint adoor green دری را رنگ سبز زدن
paint roller mill دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
You have rubbed your coat against some wet paint . کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com