Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
to pass a dividend
سود کسی را درموقع خودندادن
Other Matches
ex. dividend
سهمی که پس از پرداخت سود آن فروخته شده
dividend
تقسیم شده است
dividend
سود سهام
dividend
سود قابل توزیع
dividend
سود
dividend
مقسوم
dividend
عملوندی که مقسوم در عمل تقسیم
stock dividend
سهام صادره بابت سود سهام
interim dividend
سود سهام موقتی
interim dividend
سود موقتی سهام
national dividend
سود سهام ملی
dividend warrant
چک پرداخت سود سهام اجازه پرداخت سود سهام
cum dividend
باسود
accumulated dividend
سود سهام متراکم شده
peace dividend
ازبین رفتن بودجه دفاعی دراواخر سال ۱۹۸۰
pass on
دست بدست دادن
pass on
در گذشتن
pass on
ردکردن
to pass
سدی راشکستن ودل بدریازدن
pass out
مردن ضعف کردن
come to pass
اتفاق افتادن
pass out
ناگهان بیهوش شدن
pass on
پیش رفتن
pass off
نادیده گرفتن
pass off
بخرج دادن قلمداد کردن
one pass
تک گذری
pass off
برگزار شدن
pass away
مردن
come to pass
رخ دادن
by pass
اتصال کوتاه
by pass
گذرگاه فرعی مسیر فرعی
by pass
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
one pass
یک گذری
outside pass
رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
pass off
به حیله از خود رد کردن
pass off
بیرون رفتن
pass off
تاشدن
pass off
برطرف شدن
pass by
ول کردن
pass by
از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
pass away
درگذشتن
This too wI'll pass.
این نیز بگذرد
by pass
شنت کردن
two pass
دو گذری
to pass over
نادیده رد شدن ازپهلو
to pass over
صرف نظرکردن از
to pass over
چشم پوشیدن از
to pass on
رخ دادن
to pass on
امدن
to pass on
درگذشتن
to pass on
گذشتن
to pass on
پیش رفتن
two pass
دوگذری
To get a pass.
امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
to pass somebody something
به کسی چیزی دادن
over-pass
پل روگذر
over-pass
پل هوایی
pass out
<idiom>
ضعیف وغش کردن
pass on
<idiom>
مردن
pass on
<idiom>
رد کردن چیزی که دیگر
pass off
<idiom>
تظاهر کردن
pass off
<idiom>
جنس را آب کردن
to pass off
خارج شدن
to pass off
بیرون رفتن
through pass
پاس کوتاه از میان مدافعان
second pass
گذر دوم
pass up
رد کردن صرفنظر کردن
pass under
رد شدن از جلو موج سواردیگر
pass through
دیدن
pass through
متحمل شدن
pass over
چشم پوشیدن
pass over
غفلت کردن
pass over
عید فطر
to come to pass
واقع شدن
to come to pass
روی دادن
to pass off
تاشدن
to pass off
برگذارشدن گذشتن
to pass off
ازمیان رفتن
to pass for
قلمدادشدن بجای
to pass for
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
to pass by any one
از پهلوی کسی رد شدن
to pass a way
مردن نابود شدن
to pass a way
درگذشتن
to pass a way
گذشتن
pass over
عید فصح
by pass
لوله یدکی جا گذاشتن
pass
انتقال یافتن منتقل شدن
pass
معبر
pass
اجازه عبور
pass
معبر جنگی
pass
گذرگاه کارت عبور گذراندن
pass
عبورکردن
pass
کلمه عبور
pass
جواز
pass
گذراندن تصویب شدن
pass
بلیط
pass
جواز گذرنامه
pass
پروانه
pass
گردونه گدوک
pass
راه
pass
گذرگاه
pass
گذر عبور
pass
اجتناب کردن
pass
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
pass
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
pass
برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
pass
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
pass
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
pass
گذر
pass
گذراندن
pass
مسیر کوتاه جنگی
pass
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass
تصویب شدن
pass
رد کردن چوب امدادی
pass
گردنه
pass
رخ دادن
pass
پاس
pass
سبقت گرفتن از خطور کردن
pass
تمام شدن
pass
گذشتن
pass
رایج شدن
pass
عبور کردن
pass
وفات کردن
pass
پاس دادن
by pass
دور زدن مانع
pass
تصویب کردن قبول شدن
pass
رد شدن سپری شدن
pass
قبول کردن
by pass
لوله فرعی
by pass
گذرگاه فرعی
spot pass
پاس غیرمستقیم
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
sprint pass
مبادله نامرئی چوب امدادی
to bring to pass
بوقوع رساندن
suicide pass
پاس به دریافت کننده از پشت سرش
three pass assembler
همگذار سه گذره
snap pass
پاس سریع با پیچش سریع مچ
screen pass
پاس کوتاه به جلو پشت سددفاعی
sea pass
پروانه عبور که به کشتی بی طرف میدهند
to pass the buck to somebody
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به کسی دادن
sell the pass
خیانت به مرام دسته خودکردن
sell to pass
خیانت به مرام دسته خودکردن
shovel pass
پاس از زیر بازو
shovel pass
پاس اززیر بازو
to pass one's word
قول دادن
to pass the buck
<idiom>
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به دیگری دادن
to pass the ball to somebody
توپ را به کسی پاس دادن
slap pass
پاس اریب
roll pass
رخده نورد
pass a judgement
قضاوت کردن
to pass a resolution
مقر رداشتن
push pass
پاس با فشارچوب بجای ضربه
to pass one's view
از نظرگذشتن
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
To pass a bI'll through parliament .
لایحه یی را از مجلس گذراندن
To pass the exam on the first try.
یک ضرب در امتحان قبول شدن
I could pass for a Greek .
می توانم خودم رایونانی جابزنم
triangle pass
پاس مثلثی
triangular pass
پاس مثلثی
free pass
مجوزورود
boarding pass
کارتمخصوصیکهمسافرانباید بههمراهداشتهباشند
two pass assembler
همگذار دو گذره
ore pass
عبورسنگمعدن
two pass assmbler
هم گذر دو گذری
wall pass
پاس مستقیم
To pass an examination .
درامتحان قبول شدن
pass muster
<idiom>
آزمایش را با موفقیت
to pass a disease on
بیماری منتقل کردن
make a pass at someone
<idiom>
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to pass by any thing
رعایت نکردن
two pass assembler
همگذار دوعبوری
backward pass
پاس عرضی یا به عقب
to pass in review
سان دیدن
to pass into silence
فراموش شدن
to pass into silence
مسکوت عنه ماندن
to pass muster
پذیرفته شدن
to pass muster
در بازدیدارتش و مانند انها
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to pass off a counterfeit
چیز قلب یا سکه ناسره رابخرج دادن
to get a pass in physics
در امتحان فیزیک قبول شدن
by-pass taxiway
محلعبورلولهآب
roll pass
کالیبر نورد
blind pass
پاس بدون دید یار
multi pass
چند گذری
mountain pass
گردنه
pass water
ادرار کردن
breaking pass
پاس به مهاجم
diagonal pass
پاس مورب
diamond pass
کالیبر الماسی
low pass
پایین گذر
loop pass
پاس قوسی
lift pass
پاس عمقی
bring to pass
به وقوع رساندن
blooming pass
کالیبر شمشه
outlet pass
پاس از زیر حلقه
one pass compiler
کامپایلر تک گذر
one pass assemler
همگذار تک گذری
one pass assembler
برنامه اسمبلر که در یک عمل که اصل را ترجمه میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com