English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to pitch on one's head از سر پرت شدن
Other Matches
head to head polymer بسپار سر به سر
pitch in با سعی و جدیت شروع بکارکردن
pitch نواک
pitch قطران
pitch قیر اندودکردن
pitch گام سیم پیچی
pitch طول طناب کوهنوردی
pitch بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch زمین بازی
pitch دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
pitch into به خوراک حمله کردن
pitch in شروع به خوردن غذاکردن
to pitch upon something چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
to pitch into زور اوردن به حمله کردن
pitch upon انتخاب کردن
to pitch in جدادست بکارشدن
pitch in <idiom> به چیزی پول یا کمک دادن
pitch پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitch بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch شیب
pitch نصب کردن
pitch خیمه زدن برپاکردن
pitch دانگ صدا
pitch استوارکردن
pitch قیر
pitch زیروبمی صدا
pitch پرتاب
pitch جای شیب پلکان
pitch سرازیری
pitch اوج پرواز اوج
pitch استقرار
pitch توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch توپ را زدن
pitch گام
pitch میل
pitch زفت
pitch تفاله قطران
pitch ته مانده تقطیر
pitch چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch چادرزدن
pitch خیمه زدن
pitch ضربت باچوگان نصب
pitch درجه
pitch پرتاب کردن
pitch زیر و بمی
pitch تن صدا
pitch wheel چرخکوککردن
pitch black قیرگون
pitch black خیلی سیاه
pitch-black قیرگون
perfect pitch رجوع شود به pitch absolute
absolute pitch زیر و بمی مطلق
to queer the pitch for any one نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
pitch-black خیلی سیاه
winding pitch گام سیم پیچی
theoretical pitch گام تئوریک
standard pitch گام استاندارد
tooth pitch گام دندانه
tooth pitch گام شیار
track pitch فاصله شیار
track pitch گام شیار درجه شیار
variable pitch جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
pitch speed حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
mineral pitch قیر معدنی
grid pitch گام شبکه
effective pitch گام موثر
dot pitch درجه نقطه
dot pitch فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
character pitch تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
character pitch pica
character pitch type elite
diametral pitch گام قطری
coil pitch گام پیچک
diameter pitch قطر گام
pitch a tent <idiom> چادرزدن
To pitch a tent. چادر زدن
feed pitch گام پیش بری
pitch-and-toss شیر یا خط
geometric pitch گام هندسی
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full pitch گام پر
back pitch گام خور پیچک
base pitch فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
fractional pitch گام کسری
fever pitch فوقالعادههیجانانگیز
feathering pitch گام فدر
cyclic pitch گام دورانی
rivet pitch فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
mineral pitch اسفالت
pitch control کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
pitch curves تلاقی سطوح طرفین دندانه
pitch dark تاریک
pitch dark قیرگون
pitch dark سیاه
pitch diameter قطر گام
pitch diameter قطر جناح
pitch diameter قطر پهلو
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pitch control کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
pitch control کنترل گام ملخ
pitch coal ذغال سنگ قیری
nominal pitch گام اسمی
pitch a yarn قصه گفتن
pitch altitude زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
pitch and toss نوعی بازی شیر یاخط
pitch and toss بازی بیخ دیواری
pitch cap کلاه زفت
pitch circle دایره گام
pitch resin لبان شامی
pitch macadam سنگریزه قیر
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pole pitch گام قطب
pitch pine شجرالقطران
pitch pine کاج قیری
pitch of spiral پای پیچ
pitch of poles گام قطبها
pitch of arch خیز طاق
pitch of arch خیز قوس
reverse pitch گام معکوس
pitch of armature winding گام پیچک
tough pitch copper مس چقرمه
straight run pitch تفاله اولین تقطیر
fixed pitch propeller ملخ با گام ثابت
coal tar pitch قیر ذغال سنگ
coal tar pitch قیر قطران ذغال سنگ
collective pitch control کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
controllable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
adjustable pitch propeller ملخ با گام قابل کنترل
cyclic pitch control کنترل گام دورانی
R/W head وسیله
to go off one's head دیوانه شدن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head out <idiom> ترک کردن
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
off with his head سرش را از تن جدا کنید
R/W head HEAD WRITE/READ
over head هزینه سربار
on/upon one's head <idiom> برای خودش
go to one's head <idiom> مغرور شدن
head way بجلو
with head on سربه پیش سر به جلو
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head well چاه پیشکار
head well مادر چاه
head way پیشروی
head way بلندی طاق سرعت
one way head سریکجهته
head way پیشرفت
well head سر چشمه
go to head of مست کردن
go head ادامه بدهید بفرماید
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
head to head رقابت شانه به شانه
per head متوسطمیانگین
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
keep one's head خونسردبودن
head فهم
keep one's head دست پاچه نشدن
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head عنوان مبحث
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head رهبری کردن مقاومت کردن
head دهنه ابزار
head-first از سر سراسیمه
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head-first سربجلو
head افت
head ارتفاع فشاری
head راس
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ضربه با سر
head هد
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head دستشویی قایق بالای بادبان
Off with his head ! سرش را ببرید !
head نوک پیکان
head-first باکله
head first از سر سراسیمه
head on نوک به نوک
head on روبرو
head on از طرف سر
head on از سر
head on شاخ بشاخ
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head-on شاخ بشاخ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com