English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
to put in a piece of work بخشی از کار دیگران را انجام دادن
Search result with all words
piece work کار قطعهای
to huddle up a piece of work کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
Other Matches
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
To go to work . to start work . سر کار رفتن
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
to piece together بهم پیوستن
piece of eight دلاراسپانیولی
by the piece بطورمقاطعه
piece جزء
piece طغری
to piece out تیکه تیکه درست کردن
to piece out کردن
three piece سه تکه
three piece سه پارچه
one-piece لباسیکسره
by the piece ازروی کار کرد
three piece درست شده از سه قسمت
think piece مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
to piece out دراز
piece طغرا
piece کمی
piece تکه
piece قطعه
piece سکه نمونه
piece دانه
piece قدری
piece یک تکه کردن
piece عدد
piece مهره پارچه
piece فقره
piece جورشدن
piece ترکیب کردن
piece قطعه ادبی یاموسیقی
piece سوار
piece قسمت
piece پاره
piece قبضه سلاح
piece وصله کردن
piece قبضه توپ یا تفنگ
piece نمایشنامه قسمت بخش
piece اسلحه گرم
piece مهره شطرنج
piece of cake <idiom> آسان
chimney-piece آذین شومینه
facr piece قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
mantel piece گچبری دور بخاری
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
service of the piece مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
test piece نمونه ازمایش
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
museum piece تکه موزه
contact piece پلاتین
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
cross piece تیر عرضی
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
eye piece عدسی سر دوربین
night piece دورنمای شب
contact piece کنتاکت
piece of writing مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
swivel piece مدور دو راه
swivel piece مدور لنگر
tail piece سیم گر
tail piece زه گیر ارایش ته فصل
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
museum piece قدیمی غیرعادی
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
to piece a rope تیکه سر طناب دادن
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
he gave me a piece of a پندی بمن داد
he gave me a piece of a مشورای بمن داد
head piece کلاه
head piece سرصفحه
head piece ارایش
head piece هوش
head piece ادراک ادم باهوش
head piece قسمت بالا
head piece سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
knee piece زانو بند
kiching piece میخ چوبی بزرگ
heavy piece سوار سنگین شطرنج
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
light piece سوار سبک شطرنج
fowling piece تفنگ سبک برای شکار پرنده وحیوان کوچک
toe-piece قسمتجلویی
toe piece مهرهرویپنجه
one-piece suit لباسیکسره
one-piece coverall پوششیکتکه
middle piece قطعهمیانی
fitting piece بست
fitting piece تکه اتصالی
flower piece تصویرگل
flower piece ارایش گل
flower piece گل کاری
end-piece قطعهیانتهایی
end piece انتهایدم
crotch piece فاق
corbel piece قسمتپیشآمده
fowling piece تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
fowling piece تفنگ ساچمه زنی
fowling piece تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
field piece توپ صحرائی
wreckage piece تکه اتلاف
set piece قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
piece-worker مقاطعه کار
piece worker مقاطعه کار
piece de resistance خوراک اصلی
piece-worker پیمانکار
piece worker پیمانکار
piece deresistance بخش عمده خوراک
piece de resistance کارپر اهمیت
piece de resistance فقره برجسته
pole piece قطبک
artillery piece جنگ افزارتوپخانه
artillery piece قبضه توپخانه
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pinned piece اچمز
piece dye بطوریکپارچه رنگ کردن
adaptor piece حلقه اتصال
piece de resistance امر مهم
piece-worker مقاطعه چی
piece worker مقاطعه چی
time-piece ساعت
time-piece زمان
test piece نمونه ازمایشی
piece part قطعه یک پارچه
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
piece-workers مقاطعه کار ها
piece mark شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
piece goods کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
piece workers مقاطعه کار ها
piece-workers پیمانکار ها
piece workers پیمانکار ها
piece-workers مقاطعه چی ها
piece workers مقاطعه چی ها
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
ridge piece کش بالای شیروانی
reference piece توپ مبنا
dragon-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
dragging-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
corbel-piece بالشتک
to pick to piece پاره پاره کردن
sea piece نقاشی منظره دریا
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
wreckage piece تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
chimney piece ارایش روی بخاری
chimney piece پیش بخاری
abutment-piece تیر کف
altar-piece پرده نقاشی [یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
ashlar-piece سنگ بنا
center piece میانه
a piece of information یک تکه اطلاع
[piece of ] advice اندرز
base piece مقر
base piece پایه پایه استقرار
base piece کف
base piece قنداق
base piece قبضه مبنا
base piece توپ مبنا
base piece توپ اصلی
battle piece تصویرجنگ
a piece of advice یک راهنمایی
[piece of ] advice پند
[piece of ] advice نصیحت
[piece of ] advice آگاهی
[piece of ] advice مشورت
tensile test piece نمونه ازمون کششی
to carry a piece at safety تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
piece production cost ارزش تولید قطعه
reducing tee piece سه راه کاهنده
to perform a piece of music ساز زدن
reducing tee piece سه راه نقصانی
small piece of brick کلوک
to perform a piece of music قطعه موسیقی رادرست درساز ادا کردن
jobber [piece worker] مقاطعه کار
jobber [piece worker] پیمانکار
give someone a piece of your mind <idiom> عصبانی شدن از کسی
BNC T piece connector فلزی به شکل ح T که کارت آداپتور را به انتهای دو بخش RG وصل میکند کابل Loaxial باریک در نصب شبکههای اینترنت به کار می رود
horn of pole piece شاخ قطبک
jobber [piece worker] مقاطعه چی
To shave a piece of wood. قطعه چوبی راتراشیدن
extended pole piece قطبک دراز شده
It is an intricate piece of machinery. دستگاه ظریف ودقیقی است
tow piece spark plug شمع موتور دو تکه
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
work up <idiom> برانگختن
work out <idiom> تمرین کردن
work over <idiom> کتک زدن برای اخاذی
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
work out <idiom> موثر بودن
work on/upon <idiom> تفثیر گذاردن
work off <idiom> اجبار چیزی به حرکت
work in <idiom> ساییدن
work into <idiom> آرام آرام مجبور شدن
to work out something چیزی را حل کردن
work in <idiom> قاطی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com