English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
to put somebody on the back burner به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
Other Matches
after burner پس سوزانه
burner کوره
burner مشعل
burner فانوس
burner وسیلهای برای ترکیب سوخت با جریان هوا
burner تولیدکننده حرارت در بالن
burner سوخت پاش
burner وسیلهای که برنامه ها را در قطعه PROM می سوزاند
burner چراغ خوراکپزی یاگرم کن اتشخان
after burner دستگاه پس سوز
after burner قسمت عقب موتور جت
after burner پس سوز
lime burner اهک پز
lime burner اهکپز
burner frame قالب
burner nozzle نازل سوخت پاش
burner frame سوخت
acetylene burner چراغ استیلنی
burner ring حلقهچراغخوراکپزی
annular burner مشعل حلقوی
alcohol burner چراغ الکلی
acetylene burner مشعل استیلنی
burner cans محفظه احتراق موتورهای توربینی
burner compartment قسمتی از روپوش موتور که روی محفظه احتراق قرارگرفته است
burner nozzle شیپوره یاافشانک سوخت پاش
burner plier انبر مشعل
bunsen burner چراغ بونزن
brick burner کوره پز
gas burner مشعل گازی
gas burner اجاق گازسوز کوره گازی
oil burner مشعلروغن
gypsum burner گچ پز
mantle burner چراغ توری
ohm burner مشعل روغنی
pilot burner پیلوت
pilot burner چراغ کوچک اجاق گاز وامثال ان
premix burner مشعل پیش گرمکن
prom burner PROبرنامه ریز
bunsen gas burner چراغ گازی ازمایشگاه
comb type burner مشعل نوع شانهای
pulverized coal burner مشعل خاک ذغالی
total consumption burner مشعل تمام مصرف کن
two-burner camp stove اجاقدوشعله
burner gas tube لولهسوختگاز
high pressure burner مشعل فشار قوی
multi flame burner اجاق چند شعله
single-burner camp stove اجاقپیکنیکیتکشعله
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
to back somebody up یاری کردن به کسی
get back <idiom> برگشتن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
behind his back پشت سراو
back out دوری کردن از موج
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back of در پشت
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
back off عقب رفتن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
back off عقب بردن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off پشت را تراشیدن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back out دوری کردن از الغاء کردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
at the back در پشت
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back up دور زدن [با اتومبیل]
back of پشت سر
back off عقب زدن
come back دوباره مد شدن
back تیر اصلی پشت بند
back off ازاد بریدن قطع کردن
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
to keep back مانع شدن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back بک راست
to keep back جلوگیری کردن از
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
on ones back بستری
to back out of دبه کردن
to back up یاری یاکمک کردن
to come back برگشتن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to go back برگشتن
to look back سرد شدن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to come back پس امدن
look back سر خوردن
look back سرد شدن
To back down . کوتاه آمدن
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
come back برگشتن
come back بازگشتن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
Welcome back. رسیدن بخیر
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
keep back نزدیک نشوید
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to keep back بازداشتن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
come back بازگشت بازیگر
back پشت چیزی نوشتن
back-up پشت قرار دادن
back فهر
back-up معکوس ریختن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up پشتیبانی یا کمک
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
at the back of به پشتی
to back out [of] دوری کردن [از]
back فهرنویسی کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back کمک کردن
back-up تقویت کردن تقویتی
back-up جاگیری پشت یار
back جهت مخالف جلو
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back سوارشدن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back جبران ازعقب
back پشت سر
back بدهی پس افتاده
to back روی چیزی شرط بستن
at the back of در عقب
at the back of پشت
back پاداش
back درعقب برگشت
back بعقب رفتن بعقب بردن
back پشتی کردن پشت انداختن
back پشت
back پس
back عقبی گذشته
back پشتی
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back up پشت قرار دادن
back سمت عقب
back up معکوس ریختن
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back پشت نویسی کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back مدافع خط میدان
back down از ادعایی صرفنظر کردن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up جاگیری پشت یار
to back out [of] نکول کردن
back پشت را تقویت کردن
to back out [of] الغاء کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up تکمیل کردن
back پشت ریختن پشت انداختن
back up تقویت کردن تقویتی
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back سطح ازاد
back پشتیبان
back مدافع
back-up تکمیل کردن
back بک
back up پشتیبانی یا کمک
back که یک باتری پشتیبان دارد
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
reclining back لمندهپشتیدار
back beam میلهپشتی
back belt بندپشتکمر
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
back-pedals انکار کردن
back straight مستقیمامعکوس
back crossbar خطعرضیعقبی
back strap بندعقب
back-pedals حرف خودرا پس گرفتن
back wall دیوارپشتی
back board جلدپشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com