English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English Persian
to put something into cold storage <idiom> چیزی را به بعد موکول کردن
to put something into cold storage <idiom> چیزی را به عقب انداختن
to put something into cold storage <idiom> چیزی را به کنار گذاشتن
Search result with all words
cold storage سردخانه
Other Matches
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
cold سرما
cold سرماخوردگی
cold زکام سردشدن یا کردن
cold روشن کردن یک کامپیوتر
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
keep cold خونسردی خود را حفظ کردن
cold نه گرم
cold بدون آماده بودن
to keep cold دست پاچه نشدن
out cold <idiom> به کما رفتن
out in the cold <idiom> تنها
keep cold دست پاچه نشدن
It's too cold. آن خیلی سرد است.
i f. cold سردم است
it is cold سرد است
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold light نور سرد
cold galvanize گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold forming حالت دهی در حالت سرد
cold form در حالت سرد شکل دادن
cold extrusion فشردگی سرد
cold is merely privative گرما نیست
cold hearted بی عاطفه
cold heartedly باخون سردی
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
cold heartedness بی عاطفگی
cold heartedness بیرحمی
cold glue چسب سرد
cold infusion خیسانده
cold is merely privative سرما چیزی جز عدم
cold infusion اب
cold extrusion تراکم سرد
cold extrude فشردگی سرد
cold extrude تراکم سرد
cold blooded بی عاطفه
cold blooded خونسرد
cold bloodedness خون سردی
cold blood خون سردی
stone-cold بسیارسرد
cold bath ابتنی با اب سرد
to feel cold از سرما یخ زدن
to feel cold احساس سردی کردن
cold body منبع سرد
cold boot روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold boot راه اندازی سرد
get cold feet <idiom> درآخرین لحظات ترسیدن
cold draw در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold die حدیده سرد
cold cracking ترک خوردگی فلز سرد
cold chisel قلم سردکار
cold cathode کاتد سرد
cold brittleness شکنندگی سرد
cold brittleness شکستگی سرد
to get cold feet نامطمئن شدن
cold link پیوند سرد
I feel cold. سردم است
cold work کار سرد
cold work عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
To kI'll someone in cold blood. درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold swage اهنگری کردن در حالت سرد
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
cold straining تغییر بعد نسبی در حالت سرد
cold strain تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold working سردکاری
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
I was shivering all over with cold . از سرما مثل بید می لرزیدم
catch a cold <idiom> سرما خوردن
cold turkey <idiom> ترک کردن اعتیاد بدون دارو
deep cold سرمای ژرف
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
He is sky -cold. <proverb> آدم آسمان جلى است .
some cold water مقداری آب سرد
cold cuts گوشت پخته سرد
The food is cold. غذا سرد است.
cold steel جنگ افزار سرد
cold steel اسلحه سرد
cold starting راه اندازی در حالت سرد
cold roll نورد کردن در حالت سرد
cold reduce نورد کردن در حالت سرد
cold redrawing دوباره کشی سرد
cold rating خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold plug شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold pig اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
cold mix امیخته سرد
cold livered خون سرد
cold livered بی عاطفه
cold riveting پرچکاری سرد
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
cold rubber لاستیک سرد
cold start boot cold
cold start شروع سرد
cold start روش بازنشاندن کامپیوتر
cold start دوباره روشن کردن
cold spot نقطه سرماگیر
cold shut جوش سرد
cold shortness سرد شکنندگی
cold shortness قابلیت شکست سرد
cold short شکسته سرد
cold link پیوند دستی
catch cold زکام شدن
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
cold short شکنندگی در سرما
to benvmb with cold از سرما بیحس کردن
paradoxical cold سرمای تناقضی
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
cold sores تاول تبخالی
cold sore تاول تبخالی
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
cold snap یخ بندان بی مقدمه
cold-shoulders بی اعتنایی کردن به
cold-shoulders خونسرد
to catch cold سرماخوردن
to catch cold زکام شدن
to grow cold سردشدن
i wonder he did not catch cold که سرما نخورد
cold sweat سردخو
cold sweat عرق سرد
cold frames سرما دورکن
cold frame سرما دورکن
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
ice cold فوق العاده سرد
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
we were perished with cold از سرما مردیم
to shiver with cold از سرمالرزیدن
cold-shouldering بی اعتنایی کردن به
cold-shouldering خونسرد
cold-shouldered بی اعتنایی کردن به
cold front جبهه هوای سرد
cold-blooded خون سرد
cold war عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold war جنگ تبلیغاتی وروانی
cold war جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold war جنگ سرد
ice-cold مثل یخ
ice-cold فوق العاده سرد
cold front پیشان هوای سرد
cold fronts جبهه هوای سرد
cold fronts پیشان هوای سرد
cold-shouldered خونسرد
cold-shoulder بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder خونسرد
cold shoulder بی اعتنایی کردن به
cold shoulder خونسرد
cold cuts گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
cold cream یکجور مرهم
common cold زکام
common cold گریپ نزله
common cold سرماخوردگی
ice cold مثل یخ
cold turkey ترک اعتیاد
asphalt cold اسفالت سرد
cold turkey بوقلمون سرد [آشپزی]
blow cold هوای سرد دمیدن
cold turkey به طور صریح و بیپرده
to go cold turkey یکدفعه اعتیادی را ترک کردن [روانشناسی] [پزشکی]
cold turkey بیرو دربایستی
cold air هوایخنک
catch cold سرما خوردن
cold coolant مخزنخنککننده
to go through cold turkey <idiom> رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد [به ویژه هروئین]
cold fish غیر احساساتی
exposure to cold درمعرض سرما بودن
cold turkey بلامقدمه
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
head cold نزله
head cold سرماخوردگی معمولی زکام
cold turkey خمار
cold turkey بدون تهیه وتدارک
cold turkey محروم
cold turkey ترک اعتیاد بلامقدمه
cold turkey بدون آمادگی
I dont mind the cold . از سرما ناراحت نمی شوم
cold finger condenser چگالنده انگشتی
cold work steel فولاد کارسرد
cold circular sam اره کمانهای سردکار
cold working property قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
upper cold front جبههوایبسیارسرد
give someone the cold shoulder <idiom> با کسی نامهربان بودن
cold bending test ازمون خمشی سرد
to quit something cold turkey چیزی را یکدفعه ترک کردن [مانند سیگار یا الکل]
throw cold water on <idiom> منع کردن
stop dead/cold <idiom> سریع توقف کردن
cold drawing die حدیده
cold pressed forging اهنگری فشاری سرد
cold laid mixture اسفالت سرد
cold wet clothing لباس گرم و مقاوم در مقابل رطوبت و برودت
to blow hot and cold وقتی باکسی گرم گرفتن ووقتی سرد شدن
temperate and cold scrub خلنگ زار
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
temperate and cold scrub خارستان
cold rolling mill دستگاه نورد سرد
to pour cold water on دلسرد کردن
to pour cold water on سرد کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com