English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 112 (7 milliseconds)
English Persian
to rush a stream از نهری تند گذشتن
Other Matches
rush حمله کردن هجوم با عجله
to rush at یورش یاحمله کردن به
rush یورش کردن
rush نی بوریا
rush بوریا انواع گیاهان خانواده سمار یک پر کاه
rush جزئی
rush حمله یورش
rush حرکت شدید
rush برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush جوی
rush جویبار
rush هجوم بردن
Why all this rush ? عجله ات برای چیست ؟
in a rush <idiom> عجله داشتن
rush ازدحام مردم
there is a rush for the papers مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
it is not worth a rush به بشیزی نمیارزد
pass rush حمله مدافعان به پاس دهنده
club rush بته لویی
bog rush گورگیاه
rush candle شمع پیزر فتیله
rush root ریشه اریسا
rush root ریشه ایرسا
sweet rush گور گیاه
to rush a bill through لایحهای راباشتاب ازمجلس گذرانیدن
rush-hour وقت پررفت و آمد
to rush any one into danger کسیرا بخطر کشانیدن
During the rush hours. درساعات شلوغی [پر رفت وآمد پر ترافیک]
He came over here in a mad rush. او [مرد] با کله اینجا آمد.
rush-hour ساعت پرمشغله
rush-hour ساعت شلوغی
rush-hour traffic ساعت شلوغی ترافیک
rush-hour traffic وقت شلوغ رفت و آمد
i dont care a rush مرا هیچ پروایی نیست
To tramp the streets . To rush uselessly. سگ دوزدن
against the stream <adv.> مخالف جریان
to go with the stream همرنگ جماعت شدن
stream تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
on stream در حال عمل درعمل
on stream درحال فعالیت
up stream بالارود در قسمت بالای نهر
stream جریان
stream جوب
stream رودخانه ابراهه
stream سیلان
stream جریان اب
stream جریان طولانی داده سری
stream مسیل
against the stream بر ضد جریان اب
stream جریان اب ابیاری جویبار
stream نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
stream نهر
stream جماعت
stream جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
stream رود جوی
stream روانه
stream centerline اسه ابراهه
bit stream رشته ذره یی
tidal stream current tidal
stream routing روند رود
bit stream بیتهای متوالی
bit stream مسیل بیتی
stream routing روند روانه
stream turbine توربین بخار
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
Gulf Stream جریان اب گرم گلف استریم
output stream مسیل خروجی
To jump across the stream. ازروی نهر آب پریدن
subterranean stream طوفانزیرزمینی
data stream سیر داده
to strive against the stream <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
transport stream ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
traffic stream جریان رفت و امد
traffic stream جریان امد و شد
stream of income جریان درامد
stream of consciousness سیلان ذهن
stream of consciousness تسلسل روانی
data stream مسیل یا نهر داده
ephemeral stream رود فصلی
ephemeral stream رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
stream of money جریان پول
job stream مسیل برنامه ها
job stream ورودی برای سیستم عامل مسیل عملیات
jet stream جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
jet stream تند باد
free stream جریان ازاد
input stream مسیل ورودی
input stream جریان سیر ورودی
in stream procedure رویه با مسیل
output stream نهر خروجی
blood stream جریان خون
head stream سرچشمه رودخانه
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
stream day روز کاریاگردش ماشین
stream corridor دالان رود
stream lines خطوط جریان
stream of consciousness جریان فکر
stream bed بستر ابراهه
stream anchor anchor kedge
stream anchor لنگر ضد جریان اب
sluggish stream رودخانه با جریان کند
tributary stream ریزابه
side stream ریزابه
bit stream نهربیتی
bit stream گروه بیتی
stream line خط هدایت جریان
input job stream مسیل برنامه ورودی
to be exposed to a constant stream of something در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
job input stream مسیل ورودی برنامه
job output stream مسیل خروجی برنامه
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com