English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 59 (5 milliseconds)
English Persian
to save for retirement برای بازنشستگی پس انداز کردن
Other Matches
retirement بازنشستگی
retirement عملیات عقب روی
retirement عقب نشینی اختیاری
retirement بازنشست شدن عقب رفتن
win by retirement پیروزی با کنار رفتن حریف
save that الا اینکه
save all چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
save all قلک
save all ادم خسیس
save all تور
save all توربندی بین ناو و اسکله
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
to save for something پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
save for <prep.> سوای
Save this for me, please! لطفا این را برای من نگه دار!
save for <prep.> بجز این
save for <prep.> غیراز این
save that جز اینکه
save off مساوی
all save one همه به جز یکی
save نجات دادن پس انداز کردن
save حفظ کردن
save نگهداشتن
save بجزاینکه
save فقط بجز
save پس انداز کردن
save اندوختن
save رهایی بخشیدن نگاه داشتن
save صرفه جویی کردن
save نجات دروازه
save امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save محل ذخیره سازی موقت درحافظه اصلی که برای ثباتها و داده کنترلی به کارمی رود
save ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
save ذخیره کردن
save نجارت دادن
save money پس انداز کردن
save one's face <idiom> به روی خود نیاوردن
save money به دقت خرج کردن
to save one's neck از دار رهایی یافتن
to save ones face ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
save face <idiom> خرید آبرو ،نگهداشتن آبرو
propensity to save گرایش به پس انداز
kick save نجات دروازه با پای دروازه بان
He did it to save his face. برای حفظ آبرواینگار راکرد
To save . To economize. صرفه جوئی کردن
save one's breath <idiom> به صرفت است که ساکت باشی
save the day <idiom> به پیروزی وموفقیت دست یافتن
to save one's brath دم نزدن
average propensity to save y/s= APS
average propensity to save میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
No one needed to know save herself / outside herself [American E] . به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
to save bot cash نقد فروختن
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
save one's neck/skin <idiom> نجات خوداز خطر ومشکل
marginal propensity to save میل نهائی به پس انداز
to save [to disk/DVD etc.] حفظ کردن [روی دستگاه دیسک سخت یا دی وی دی] [رایانه شناسی]
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com