English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (2 milliseconds)
English Persian
to send down rain باران فرستادن
Other Matches
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
rain بارندگی باریدن
rain بارش
rain باران
much rain باران بسیار
much rain باران زیاد
too much rain باران بیش از اندازه
asking for rain استسقاء
it look like rain گویا خیال باریدن دارد
rain ga باران سنج
it threatens to rain است
orographic rain باران کوهزاد
rain gauge باران سنج
rain glass میزان سنج
fine rain نم نم
fine rain باران
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
golden rain آتش باران
to rain tears اشک باریدن
it threatens to rain هوا مستعد باریدن
plenty of rain باران فراوان
plenty of rain باران کافی
rain water آب باران
rain worm کرم خاکی
rain worm خراتین
rain worm آدم پست
rain worm خاکدار
rain worm ساکن زمین دنیوی
rain worm مادی
to rain tears اشک ریختن
the rain pelted down باران شرق شرق باریدن
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
rain proof ضد باران
rain discharge حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
rain fall بارندگی
rain forest جنگل انبوه مناطق گرم و پرباران
rain gage باران سنج
rain gage وسیله سنجش میزان بارندگی
rain glass میزان الهوا
rain laden باران ساز
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
rain prints اثرهای چکه باران
the clouds rain ابر میبارد
fine rain باران ریز
rain check نوید یا قول دعوت بعدی
rain on someone's parade <idiom> برنامه های دیگران را مختل کردن
continuous rain بارش باران دائمی
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
freezing rain تگرگ
intermittent rain بارش متناوب باران
rain cap کلاه کریلی
rain hat کلاه بارانی
rain shower باران شدید
It lookes like rain. هوا خیال باریدن دارد
rain check بلیط باران
rain check بلیط مجانی یا مجدد
blood rain باران سرخ
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
rain coat بارانی
acid rain باران اسیدی
cyclonic rain باران چرخهای
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
these cloud promise rain این ابرها خبر از بارندگی میدهند
to rain cats and dogs سخت باریدن
rain water head طشتک بالای ناودان
to rain cats and dogs سنگ ازآسمان آمدن
Not all clouds bring rain. <proverb> هر ابرى باران نیاورد.
intensity of rain fall شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
standard rain gage باران سنج معمولی
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
We were caught in the rain ( rainstorm) . وسط باران گیر کردیم
These clouds are a sign of rain . این ابرها علامت بارندگی است
tropical rain forest جنگل بارانهای استوایی
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
rain gauge recorder اندازه بارش ثبت شده
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
to send out برگ دادن
send out دادن
send out اعزام
send out اعزام کردن
send out فرستادن
send out صادر کردن
to send out برگ کردن
to send one to the right about عذر کسی را خواستن
to send one to the right about کسی را روانه کردن
to send upon an e مامور سفارت کردن
send away for something <idiom> تقاضا نامه نوشتن
send up <idiom> حکم به زندان انداختن کسی
to send off فرستادن
to send off مشایعت کردن
to send off فرستادن
to send down بیرون کردن
to send away اعزام داشتن
to send away روانه کردن
to send upon an e به سفارت اعزام کردن
send only فقط فرستادنی
send-up بزندان فرستادن
send فرستادن
send away for سفارش دادن
send-off اخراج بازیگر
send-off حرکت اسبها از دروازه شروع
send-off ایین بدرود ودعای خیر
send ارسال نمودن
send-off مشایعت کردن
send off اخراج بازیگر
send away جواب دادن
send روانه کردن
send گسیل داشتن
send up زندانی کردن
send up بزندان فرستادن
send ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send مرخص کردن
send ارسال داشتن
send اعزام داشتن
send-up زندانی کردن
send off حرکت اسبها از دروازه شروع
send-off همراهی
send off مشایعت کردن
send in فرستادن
send off همراهی
send off ایین بدرود ودعای خیر
send in رهسپار کردن
send down پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
send down اخراج کردن
send down دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
send on جداگانه فرستادن
send away روانه کردن
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong. از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
to take a rain check [ raincheck] on an offer [American E] رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
send-offs اخراج بازیگر
to send home به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
to send a message to somebody پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
to send something to my friend چیزی را به دوستم فرستادن
Can you send a mechanic, please? آیا ممکن است لطفا یک یک مکانیک بفرستید؟
send someone packing <idiom> گفتن ترک کسی
send-offs مشایعت کردن
clear to send ترخیص به ارسال
Please send me information on ... خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
send-offs همراهی
send-offs ایین بدرود ودعای خیر
send-offs حرکت اسبها از دروازه شروع
Send them in two at a time . آنها رادو تا دوتابفرست تو
send-ups بزندان فرستادن
send only device دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
to send back پس فرستادن
send back برگرداندن
send back پس فرستادن
to send a message پیغام د ادن
to send a message پیام فرستادن
send on duty مامور کردن
send a letter کاغذ بدهید
send a letter نامهای بفرستید
request to send تقاضای ارسال
to send back برگرداندن
send sailing مسابقه با وسیله بادبان دارروی شن و ماسه
send it by post با پست انرا بفرستید
send in one's paper استعفای خود را دادن
send round دور زدن
send round فرستادن
Send To command دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
send word پیغام دادن
send word خبر دادن
send word for him پیغام برای او بفرستید
send yaghting مسابقه با وسیله بادباندارروی شن و ماسه
to send for a person بی کسی فرستادن
to send for a person عقب کسی فرستادن
to send for a person پیغام برای کسی فرستادن که بیا
to send someone packing کسیرا روانه کردن
to send to glory کشتن
to send to glory راحت کردن
to send to grass زمین زدن
to send to grass بچرافرستادن
to send out an odour بو دادن
to send mad دیوانه کردن
to send to the press برای چاپ فرستادن
i will send him my book کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
send-ups زندانی کردن
to send word پیغام دادن
to send word خبردادن
please send me the p papers خواهشندم سوابق یاپرونده انرابرای من بفرستید
to send in one's papers کناره گیری از کار کردن استعفا دادن
to send someone packing عذر کسیراخواستن
automatic send/reciever ارسال و دریافت خودکار
to send round the hat برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
keyboard send receive صفحه کلید ارسال- پذیرش
Can you send a breakdown lorry, please? آیا ممکن است لطفا یک جرثقیل بفرستید؟
To drive (send) somebody mad. کسی را دیوانه کردن
to send things flying [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
to send soldiers into the streets سربازان را به خیابانها فرستادن
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat . کاسه گدایی دست گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com