English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (11 milliseconds)
English Persian
to stab in the back بد گویی
to stab in the back سعایت
to stab in the back ریزه خوانی
to stab in the back افترا
to stab in the back تهمت
to stab in the back بهتان
to stab in the back افتضاح
to stab in the back رسوایی
Search result with all words
stab someone in the back <idiom> خیانت کردن به کسی
Other Matches
stab زخم
stab جریحه دار کردن
to stab at any one با خنجر به کسی حمله کردن
stab at someone چاقو کشیدن
stab تیر کشیدن
stab زخم چاقو
stab سوراخ کردن
stab زخم زدن
stab خنجر زدن
stab wound زخمچاقو
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
To back down . کوتاه آمدن
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
come back دوباره مد شدن
back تیر اصلی پشت بند
back up دور زدن [با اتومبیل]
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
at the back در پشت
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up یاری کردن به کسی
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
back of در پشت
back out نکول کردن
back out دوری کردن از موج
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
back off ازاد بریدن قطع کردن
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب بردن
back off عقب رفتن
back off عقب زدن
back of پشت سر
back down از ادعایی صرفنظر کردن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to back out of جرزدن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
to go back برگشتن
right back بک راست
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
out back مایع روان شده
out back چسب مایع
on the way back در برگشتن
on ones back بستری
to back out of دبه کردن
to back up یاری یاکمک کردن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
to get back دوباره بدست اوردن
to get back بازیافتن
to keep back بازداشتن
to keep back جلوگیری کردن از
to come back پس امدن
to keep back مانع شدن
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to look back سرد شدن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
look back سر خوردن
look back سرد شدن
keep back نزدیک نشوید
come back برگشتن
come back بازگشتن
back out <idiom> زیر قول زدن
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> دوباره معروف شدن
behind his back پشت سراو
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
get back <idiom> برگشتن
come back بازگشت بازیگر
Welcome back. رسیدن بخیر
keep back جلونیایید
keep back مانع شدن
keep back دفع کردن
to come back برگشتن
go back برگشتن
get back دوباره بدست اوردن
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
back-up معکوس ریختن
back فهرنویسی کردن
back درعقب برگشت
back پشت چیزی نوشتن
back پشت را تقویت کردن
back پشت
back پس
back پشت ریختن پشت انداختن
back سمت عقب
back عقب
at the back of پشت
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
to back روی چیزی شرط بستن
at the back of به پشتی
back-up پشتیبانی یا کمک
at the back of در عقب
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقبی گذشته
back سطح ازاد
back جهت مخالف جلو
to back out [of] دوری کردن [از]
back پشت سر
back بدهی پس افتاده
back پشتی کردن پشت انداختن
back بعقب رفتن بعقب بردن
to back out [of] الغاء کردن
back کمک کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back جبران ازعقب
back سوارشدن
back پشتی
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back که یک باتری پشتیبان دارد
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back پاداش
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back up پشتیبانی یا کمک
back تنظیم بادبان پشت کمان
back مدافع خط میدان
back پشت نویسی کردن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up معکوس ریختن
back up پشت قرار دادن
back بک
back up جاگیری پشت یار
back up تقویت کردن تقویتی
back up تکمیل کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out [of] نکول کردن
back مدافع
back پشتیبان
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up تقویت کردن تقویتی
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back فهر
back-up جاگیری پشت یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up پشت قرار دادن
back-up تکمیل کردن
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back binding گیرهپشتچوباسکی
back crossbar خطعرضیعقبی
back strap بندعقب
back passage مقعد
back passage راستروده
back beam میلهپشتی
laid-back بیشتاب
laid-back آرام
back line خطکناری
back issue نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
to p aperson on the back اهسته دست به پشت کسی زدن
right safety back مهرهمحافظعقبیراست
seat back پشتیصندلی
reclining back لمندهپشتیدار
back straight مستقیمامعکوس
back pocket جیبپشتی
firebrick back پشتیبانآجرنسوز
centre-back میانیعقب
centre back نیمهعقب
back of the amplifier آمپیلیفایرعقبی
back copy نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back pad بالشتکپشتی
camera back قسمتهایپشتیدوربین
back wall دیوارپشتی
back board جلدپشتی
laid-back خونسرد
back belt بندپشتکمر
to put back عقب بردن
to put back کند کردن
to put back پس انداختن
to put back منکر شدن
to put back ردکردن
to put back برگشتن
to set back بازداشتن
to set back عقب انداختن
to throw back به تبار خود برگشتن
to throw back رجوع باصل کردن
to put any one's back up کسیراخشمگین کردن
to put any one's back up اوقات گسیرا تلخ کردن
to push back عقب زدن
to go back ward به قهقرارفتن
to hang back پس رفتن
to hang back بیمیلی نشان دادن
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
to lie on the back بر پشت خوابیدن
to lie on the back طاق بازخوابیدن
to pay back پس دادن
to pay back برگرداندن افزودن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com