English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to stick in the throat درگلوگیرکردن
Other Matches
throat نای
throat گلوگاه چوب
throat قسمت تنگ شده یک کانال یا یک ساختمان
throat گلوگاه
throat از گلو ادا کردن
throat صدا دهان
throat دهانه
throat گلو
effective throat گلوگاه موثر
lump in throat عقده در گلو
skew throat گلوی مورب
chimney-throat دود رو دودکش
cut-throat تکی
cut-throat هر کس برای خود
cut-throat غیر انسانی
cut-throat بیامان
cut-throat بیرحمانه
skew throat گلوی اریب
cut-throat گلوبر
cut-throat قداره کش
nozzle throat گلوگاه نازل
cut-throat چاقوکش
To clear ones throat. سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
chimney-throat گلوی دودکش
Sweet went down his throat. <proverb> آب خوش از گلویش پایین نرفت .
to lie in one's throat دروغ شاخدارگفتن
shove down one's throat <idiom> اجبارکسی به کاری که نمیخواهد انجام دهد
ram (something) down one's throat <idiom> سرزنش کردن
jump down someone's throat <idiom>
To grip someone by the throat . گلوی کسی را گرفتن
I have a sore throat. گلویم دردمی کند
cut-throat آدم کش
cut-throat جنایت کارانه
throat lash تسمهگلو
throat protector حافظگلو
sore throat گلو درد
furance throat گلوگاه کوره
strep throat گلو درد میکروبی گلودرد استرپتوکوکی
throat=water drop ابچکان
cut throat competition رقابت ادمکشانه
putrid sore throat دیفتری
cut throat competition رقابت بیرحمانه
To jump down someones throat. به کسی توپ وتشر زدن
To jump down somebodys throat. ناگهان وسط حرف کسی پریدن
The whisky burned in my throat . ویسکی گلویم راسوزاند
cut-throat razor تیغاصلاحگردن
Let not your tongue cut your throat. <proverb> مگذار زبانت گلویت را قطع کند .
A bone has stuck in my throat . یک استخوان توی گلویم گیر کرده
putrid sore throat خناق
ear, nose and throat specialist متخصص گوش و حلق و بینی [پزشکی]
stick out متحمل شدن
stick to your last برشته خود بجسبد
stick to your last یا از حدخود بیرون نگذارید
stick out پیش امدگی داشتن
stick out اصرار کردن
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick around درنگ کردن
to stick up for پشتی کردن
stick (someone) with <idiom> ترک چیز ناخوشایندی
to stick something چیزی را سفت و پابرجا بستن
to stick on [to] چسباندن [روی چیزی]
stick with <idiom> ماندن با
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
stick up <idiom> دزدی مسلحانه
non-stick ناچسبان
non-stick ته لیز
non-stick تفلون
non-stick ناچسبنده
non-stick نچسب
stick-on چسبنده چسبناک
to stick up for دفاع کردن از
to stick up مقاومت کردن
to stick up تندنوشتن
to stick up گردن فرازی کردن
to stick together نسبت بیکدیگروفادار بودن
stick up for <idiom> کمک کردن ،حمایت کردن
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick out جلو امدن
stick چوب بازی
stick یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick وقفه
stick تردیدکردن
stick چسباندن
stick پیچ درکار تحمل کردن
stick الصاق تاخیر
stick چسبناک
stick وضع چسبندگی
stick گروه پرنده
stick چوب بازی هاکی
stick up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up برجستگی داشتن
stick-up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-up برجستگی داشتن
stick تخته موج سواری شلاق
stick هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick چماق
stick عصا
he wants the stick چوب میخواهد
stick گیر کردن گیر افتادن
stick فرورفتن
stick چسبیدن
stick الصاق کردن چوب
stick سوراخ کردن نصب کردن
stick in the mud طفره رو
stick in the mud محافظه کار
French stick قرصدراز نازک نان
stick in the mud ادم عقب مانده
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
stick in the mud ادم کند
folding stick چسبدوطرفه
stick umbrella چتردستهچوبی
glue stick چسبپمادی
goalkeeper's stick چوبدروازهبند
ortho-stick عصایهدایتگر
player's stick چوببازیکنهاکی
stick-in-the-mud بیعرضه
quadruped stick عصایچهارپایه
shed stick چوبنخ
stick eraser چوبپاککن
yard stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
yard stick خط کش تاشو [ابزار]
stick out a mile مثل روز روشن بودن
broom stick دسته جاروب
to stick to one's guns پای کاری محکم ایستادن
stick to one's guns <idiom> روی حرف خود ماندن
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick-in-the-mud <idiom> گوشه عزلت برگزیدن
stick-in-the-mud ادم کند
stick shift دسته دنده
stick insect حشرهی چوب کبریت مانند
carrot and stick <idiom> قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
gear stick دسته دنده اتومبیل
yard stick خط کش [ابزار]
To stick out ones chest. سینه خود را بیرون دادن
stick in the mud بیعرضه
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
polo stick چوگان
stick to the point از موضوع خارج نشوید
gun stick سنبه تفنگ
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
stick to your work بکار خود مشغول باشید
fish stick فیله ماهی سرخ کرده
swagger stick چوب دستی کوچک
swagger stick باتون
swizzle stick چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
filter stick لوله صافی دار
dipper stick کاسه بیل
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
to stick in ones gizzard ناگواربودن
to stick like a leech مانند کنه چسبیدن
high stick بالا بردن غیرمجاز چوب
stick plane رنده با تیغه گرد
stick plane رنده میله دار
night stick چوب باتون
size stick الت اندازه گیری پا
size stick قالب اندازه گیری
job stick سکان هدایت دسته فرمان
job stick دسته بازی
night stick باتون
ingot stick شمشه
honing stick سنگ تیغ تیزکنی
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush قلم مو
stick check دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove دستکش کلفت دروازه بان
hiking stick دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
gun stick میل سمبه تفنگ
control stick سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
English stick عصایانگلیسی
stick-in-the-muds ادم عقب مانده
joss stick چوب جاس
stick-in-the-muds ادم کند
stick-in-the-muds طفره رو
stick-in-the-muds بیعرضه
stick-in-the-mud محافظه کار
stick-in-the-mud ادم عقب مانده
pogo stick چوب پای فنردار
shooting stick صندلی عصایی
shooting stick صندلی جمعشو و متحرک
stick insects حشرهی چوب کبریت مانند
stick shift دندهی دستی
stick shifts دندهی دستی
stick-in-the-mud طفره رو
stick-in-the-muds محافظه کار
stick-ups سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-ups برجستگی داشتن
walking stick چوبدستی
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
walking stick حشره راست بال امریکایی
composing stick قالب حروف چینی
buff stick چوبیکه چرم
walking stick عصا
folding meter stick خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
stick and ball model الگوی گلوله و میله
controlled stick steering دسته دنده خودکار
stick to (a story/the facts) <idiom> وفادارماندن
folding meter stick خط کش [ابزار]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com