English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
to stink of money خر پول بودن
Other Matches
stink تعفن داشتن
stink بد بودن
stink بدبوکردن
stink بوی بد دادن
stink گند
stink تعفن
stink <idiom> وحشتناک
To go bad and stink. بو گرفتن
to raise a stink <idiom> گرد و خاک به پا کردن [اصطلاح مجازی]
to stink in one's nostrils نفرت انگیز بودن
The fat is in the fire . There was a hell of a stink . گند کاردر آمد
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
money begets money <idiom> پول پول می آورد
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
f. money پول فراوان
value for money قدرت خرید پول
value for money ارزش پول
value of money ارزش پول
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
near money شبه پول
take in (money) <idiom> رسیدن
he is f. of money پول فراوان دارد
his money is more than can پولیش بیش
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
near with one's money خسیس
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
money جایزه نقدی
be in the money <idiom> پول پارو کردن
money on d. وجه امانعی
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money on d. پول سپرده
money اسکناس
money مسکوک ثروت
money پول
money سکه
requistion for money درخواست
money matters امور پولی
money making پول بهم زنی
ready money پول فراهم شده
ready money پول موجود
money of account پول محاسباتی
money off offer فروش با تخفیف
raise money جمع اوری کردن پول
raise money فراهم کردن پول
ready money پول نقد
quantity of money مقدار پول
purchase money قیمت جنس
money on deposit وجه امانی
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
sound money پول قوی
soft money پول ضعیف
smart money مطلع
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money خسارت
smart money پاداش زیان
short of money کم پول
scant of money بی پول
scant of money کم پول
money list لیست حقوق
money list لیست پرداخت حقوق
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
onother's money پول شخصی دیگر
money maker پول گرد کردن
role of money نقش پول
retention money پول گرویی
money making پول گرد کن
sound money پول سالم
purchase money در CL ثمن
onother's money پول دیگری
money stock حجم پول در گردش
odd money یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money یک دنیا پول
money stock عرضه پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
neutrality of money خنثی بودن پول
quasi money شبه پول
money supply عرضه پول
mortgage money پول قرضی
mortgage money پول رهنی
money worth چیزی که بپول بیزرد
money worth پول بها
money worth بهای پول
money worth برابر پول
money wage مزد پولی
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
requistion for money پول
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money حق النسبی
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
possession money حق الاجرا
penury of money قحط پول
penury of money کمیابی پول
money pot غلک
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
passage money راه
passage money غذا
passage money خوراک
passage money کرایه مسافر
money pot دخل
passage money کرایه
money on deposit پول سپرده
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
time is money <idiom> وقت طلاست
save money به دقت خرج کردن
save money پس انداز کردن
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
My money request to him طلب من از او [مرد]
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money تبدیل پول و ارز
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
beer money پول چایی
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
for love or money <idiom> به هر شکلی
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money پول قرض گرفته شده
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
pin money <idiom> پول خرده خرجی
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
money for jam <idiom> پول بی دردسر
money for jam <idiom> پول باد آورده
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money حجاب پول
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
trust money پول امانی
token money پول فرعی
to take eggs for money کردن
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money خر مهره
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
time money وام مدت دار
tight money سیاست پولی انقباضی
tight money کنترل پولی
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
velocity of money سرعت پول
volume of money حجم پول
wildcat money پول بدون پشتوانه
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To count the money . پول شمردن
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber. پول پرست بودن
To raise money. پول فراهم کردن
gate money پولبلیطورودیه
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
supply of money عرضه پول
money lender پول به بهره گذار
circulation of money گردش پول
money demand تقاضا برای پول
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money پاداش سرعت کار
door money پول دم در
door money دری
door money ورودیه
earnest money بیعانه
demand for money تقاضا برای پول
deficient in money کم پول
commodity money پول جنسی
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
conduct money هزینه سفرشاهد
convertible money پول قابل تبدیل
creation of money خلق پول
creation of money ایجاد پول
credit money پول اعتباری
dealing for money معاملات پولی
deficient in money بی پول
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com