English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 58 (7 milliseconds)
English Persian
to take an examination امتحان دادن
Search result with all words
re examination بازپرسی مجدد
re examination پرس ازمایی مجدد
re-examination بازپرسی مجدد
re-examination پرس ازمایی مجدد
examination ازمون
examination ازمایه
examination امتحان ازمایش
examination محک
examination بازرسی معاینه
examination رسیدگی
examination امتحان
examination معاینه
examination بررسی
examination معاینه کردن
examination معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examination بازرسی
examination رسیدگی معاینه
examination بازپرسی
examination استنطاق
cross-examination بازپرسی
cross-examination پرسش و مقابله
bar examination امتحان وکالت
ceeb (college entrance examination board شورای امتحانات ورودی
cleared without examination ترخیص بدون بازرسی
cross examination استنطاق
cross examination بازرسی
cross examination بازجویی همگانی
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
cross examination بازپرسی
cross examination بازجویی استنطاق بازجویی از شهود مواجهه دادن شهود
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
essay examination امتحان انشایی
examination anxiety اضطراب امتحان
examination of the soil ازمایش خاک
examination of witness's eligibility تزکیه
graduate record examination امتحان ورودی بعد ازلیسانس
graduate record examination جی ار ای
mental examination معاینه روانی
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
psychiatric examination معاینه روانپزشکی
qualifying examination امتحان صلاحیت
self examination خود ازمایی
self examination درون خویشتن بینی
sit for an examination در امتحانی شرکت کردن
soil examination بررسی و ازمایش زمین ازمایش خاک
to give an examination صورت امتحان دادن
to give an examination امتحان کردن
to sit for an examination در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
To sit for an examination. درامتحان شرکت کردن
To cheat in an examination. درامتحان تقلب کردن
To pass an examination . درامتحان قبول شدن
To mark the examination papers . ورقه های امتحان رانمره دادن
The regulations prescribe that all employees must undergo a medical examination. آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
examination آزمون
examination آزمایش
examination امتحان
examination تست
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com