English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (7 milliseconds)
English Persian
to tuck in a child پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
Search result with all words
to tuck up a child [British E] پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
Other Matches
tuck نیرو روحیه
tuck تاه
tuck بالازدگی
tuck بالازنی توگذاری
tuck شیرینی مربا
tuck شدت زومندی
tuck چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
tuck چین
tuck درجای دنج قرارگرفتن یاقرار دادن شمشیر نازک
tuck پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
tuck نیرو
tuck خمیدگی بدن
tuck شیرجه جمع
tuck زور
to tuck one's shirt in پیراهن را توی شلوار کردن
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
tuck position موفقیتجمعشده
nip and tuck پهلو به پهلو
tuck point بند کشی کردن درزهای اجروسنگ
tuck shop مغازه قنادی
tuck shop مغازه حلویات
nip and tuck تقریبا برابر
false tuck تودوزیساختگی
To tuck in. To gorge oneself. پرخوردن ( پرخوری کردن )
i would i were a child ای کاش بچه بودم
he is my only child فرزند یگانه من است
the child is a wonder این بچه عجوبه ایست
to get with child ابستن کردن
from a child ازهنگام بچگی
with child <idiom> حامله شدن
with child ابستن حامله
only child تک فرزند
child ولد
child ionship relat child parent
child بچه
child یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
child فرزند
child کودک
child طفل
child parent
she is quick with child جنبش بچه رادرشکم حس میکند
to i. a child with vaccine ابله بچه ایی را کوبیدن
child's play بازی کودکان
problem child کودک مشکل افرین
to beat a child کتک زدن بچه
problem child فرزند مسئله دار
the losser of a child فقدان یا داغ فرزند
problem child فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
rejected child کودک مطرود
she has brone a child ان زن بچه زائیده است
Could we have a plate for the child? آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
the child is a great t. to us این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است
to vaccinate a child ابله بچهای را کوبیدن
Watch the child ! مواظب بچه باش !
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
poor child بیچاره بچه
Ask the truth from the child . <proverb> یرف راست را از بچه بپرس.
hardly a child anymore دیگر به سختی بچه ای
To spoil child . بچه یی را لوس کردن
The child is going to go to bed. بچه دارد می رود بخواب
love child حرامزاده - بچهایکهپدرمادرشهرگزبایکدیگرازدواجنکردهاند
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
child prodigy بچهبا استعداد
child's play هر کار بسیار آسان
child's play بچه بازی
you will spoil the child بچه را فاسد خواهیدکرد
wolf child کودک گرگ پرورده
nurse child فرزند خوانده
unborn child حمل
elf child بچه عوضی
child window پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
child window پنجرهای در پنجره اصلی
child study کودک پژوهی
child psychology روانشناسی کودک
child psychiatry روانپزشکی کودک
child program تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child process تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child of the second bed بچه زن دوم
child law حقوق کودک
big with child حامله
child abuse بهره کشی از کودک
child adoption فرزند خواندگی
child centered کودک محور
child custody حضانت
child development رشد کودک
child in the womp حمل
elf child بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
backward child کودک عقب مانده
an abortive child فگانه
big with child ابستن
illegitimate child طفل نامشروع
in child birth درحال زایمان
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
lost child طفل لقیط
natural child بچه نامشروع
natural child طفل حرامزاده
adopted child فرزند خوانده
he treated me as a child بامن مانند بچه رفتارکرد
gutter child بچه موچه گرد
feral child کودک وحشی
an abortive child بچه سقط شده
foster child فرزند خوانده
god child بچه تعمیدی
god child فرزندتعمیدی
grand child نوه
nurse child فرزند رضائی
to kiss away a child's tears بابوسیدن بچه اشکهایش راپاک کردن
child death rate نرخ مرگ و میر کودکان
child guidance clinic درمانگاه راهنمایی کودک
child labor laws قوانین کار کودکان
To adopt a child ( an infant ) . کودکی را بفرزندی قبول کردن
child rearing practices شیوههای پرورش کودک
female slave with a child master her from child witha
female slave with a child ام ولد
The child fell off the balcony. بچه از ایوان پرت شد
She pressed the child to her side. بچه را به خودش چسباند
You are stll a child in her eyes. به چشم اوهنوز یک بچه هستی
child langmuir equation معادله چایلد- لنگمیور قانون چایلد- لنگمیور
Dont spoil the child . بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
child labour legislation قانون مربوط به کارخردسالان
to i. obedience intoa child فرمان برداری را کم کم به بچه ایی فهماندن
parent child relationship رابطه پدر و پسر
The child is beginning to talk. بچه دارد زبان باز می کند
putative father of an illegitimate child پدر مفروض فرزندی نامشروع
the child belongs to the marriage bed الولد الفراش
blood money of an unborn child غره
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb> بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
The child of ones old age is a bell hung from ones. <proverb> بجه سر پیرى زنگوله تابوت است .
He had the air of a frightened(scared)child. حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
blood money of an unborn child دیه جنین
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child. عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com