English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (8 milliseconds)
English Persian
to wipe the slate clean <idiom> شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
Other Matches
clean slate <idiom> بدون هیچ اشتباهی
to wipe out موقوف کردن
wipe پاک کردن
wipe پاک کردن داده از دیسک
wipe خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipe up خشکانیدن
wipe up پاک کردن
wipe ازمیان بردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
wipe out امحاء
wipe out محو کردن
wipe out شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
wipe out سقوط کردن
wipe out افتادن خطرناک از روی تخته موج
wipe زدودن
wipe-out <idiom> اسف بار
wipe out <idiom> پاک کردن
slate مقدرکردن
slate سنگ لوح
slate سنگ متورق سنگ لوح
slate تعیین کردن
slate واقعهای راثبت کردن
slate با لوح سنگ پوشاندن
slate فهرست نامزدهای انتخاباتی
slate ذغال سنگ سخت وسنگی شرح وقایع
slate تخته سنگ
slate لوح سنگ
slate ورقه سنگ
slate تورق
slate پلمه
slate <adj.> <noun> رنگی میان آبی و خاکستری
wipe spark جرقه لغزشی
give it a wipe انراخشک کنید
natural slate سنگ لوح
slate clay شیست خاک رسی
slate black رنگ ارغوانی مایل بسیاه
slate pencil قلم تخته سنگ
slate black رنگ سیاه سنگ لوحی
slate blue رنگ ابی مایل به خاکستری
slate clay شیست
Wipe your hands on a towel. دستهایت را با حوله پاک کن
Take this handkerchief and wipe your eyes. این دستمال را بگیر اشکهایت را پاک کن
To wipe out ( efface ) a dishonor. لکه ننگه را پاک کردن
I wipe my face dry. من صورتم را خشک می کنم.
asbestos cement slate ارداواز
We are now quits. We are now even . The slate is now cleaned. حالادیگر حسابمان پاک شد (نه بدهکار نه بستانکار )
to make good a mistake [ to wipe a disgrace] <idiom> اشتباهی را جبران کردن
clean زدودن
clean تمیز کردن
clean پاکیزه کردن
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean پاک کردن
Please get it off ! [Please clean it up !] لطفا این را پاک کنید !
come clean <idiom> راست گفتن
To clean someone out. جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
to clean down گردگرفتن از
to clean down پاک کردن
clean مرتب کردن
clean دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean درست کردن
clean زدودن
clean پاک
clean خالص
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean بدون قید و شرط
clean بی نقص
clean مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
clean حرکت بدون نقص
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean تمیز کردن چیزی
clean پاک کردن
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean تمیزکردن
clean تمیز کردن
clean ساده
clean بی نقض
clean بی قید و شرط
clean بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean صفحهای
clean عفیف
clean نظیف طاهر
clean تمیز
clean پاکیزه
clean پاک کردن خطا از داده
clean که از زمان خواندن تغییری نکرده است
squeaky clean بی عیب
squeaky clean بیکاستی
squeaky clean مثل دستهی گل
clean-cut صریح
clean sweep بردنهمهجوایزدریکمسابقه
clean cut مشخص واضح
clean house تمیز کردن
clean-cut روشن
clean house پاکیزه کردن
clean-cut مشخص واضح
clean house پاک کردن
as clean as a new pin <idiom> مثل دسته گل
keep one's nose clean <idiom>
clean cut صریح
This isn't clean. این تمیز نیست.
He has a clean character. اخلاقا" آدم سالمی است
clean handedness برائت
Clean and tidy. پاک وپاکیزه
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
clean house زدودن
squeaky clean بسیار تمیز
clean aircraft هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
clean record نداشتن پیشینه بد
clean receipt رسید بی قید و شرط
clean payment پرداخت بی قید و شرط
clean limbed پاکیزه
clean limbed اراسته
clean hands بی الایشی
clean hands پاکی
clean handed بیگناه
clean handed مبرا
clean handed پاک
clean fingered رشوه نگرفته
clean bill برات ساده
clean animal جانورپاک یاحلال
clean and press حرکت پرس وزنه برداری
clean and jerk حرکت دوضرب وزنه برداری
clean handedness پاکی
clean record عدم سوسابقه حسن پیشینه
dry-clean لکه گیری کردن
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
dry clean خشک شویی کردن
clean weapon جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
clean cut روشن
to clean arives رودخانه ایی را لاروبی کردن
clean collection وصولی ساده
clean-shaven ریش تراشیده
dry-clean بابنزین پاک کردن
clean the bases ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean bill of exchange بارنامه بی نقص
clean bill of lading بارنامه تمیز
clean bill of lading بارنامه بی نقص
clean bill of lading بارنامه بدون قیدوشرط
clean bill of health گواهی نامه بهداشت کشتی
clean bill of lading بارنامه ساده
clean bill of lading بارنامه بی نقض
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
two-hand clean and jerk وزنهبرداریدوضرب
clean bill of health <idiom> گواهی سلامتی
Erase ( clean ) the blackboard. تخته سیاه راپاک کنید
fair or clean copy پاکنویس
The surely clean you out in this nightclub . دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
Give the room a good clean. اتاق را حسابی جمع وجور کردن
To pour clean water over some ones hand . <proverb> آب پاکى روى دست کسى ریختن .
A healthy recreation . Good clean fun. تفریحات سالم
To turn tail . To show a clean pair of heels . فرار را بر قرار ترجیح دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com