Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (4 milliseconds)
English
Persian
toll rest
ابزارگاه
Other Matches
toll
عوارض
toll
راهداری نواقل
toll
باج راه
toll
باج
take its toll
<idiom>
باعث ویرانی
to toll up
روی هم رفتن
toll
هزینه
toll
تحمل خسارت
toll
تعداد تلفات جنگی ضایعه
toll
صدای طنین زنگ یاناقوس
toll
عوارض عبور
toll
عوارض راهداری
toll
حق عبور
toll
حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
toll
عوارض عبور عوارض راهداری
toll
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
toll thorough
وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
to toll up
گلوله شدن
to toll up
زیاد شدن
to toll up
گرد شدن
to take toll of any one
حق کسی رادرکفش گذاشتن
to take toll of any one
تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
toll
حق راهداری
toll call
مخابره تلفنی خارج شهری
toll calls
مخابره تلفنی خارج شهری
toll-free
تلفنرایگان
toll steel
فولاد ابزار
toll traverse
وجهی که برای عبور از املاک خصوصی پرداخت میشود
toll bar
زنجیر
toll charge
باج
death toll
سانحهجانیوحشتناک
toll exchange
مرکز تلفن
toll house
جایگاه
toll house
مامورزنجیر
toll house
راهدار خانه
automatic toll exchange
مرکز تلفن خودکار سیستم سلکتوری
without rest
پیوسته لاینقطع
rest
راحت باش
it rest with you to .....
با شما است که ........
to rest up
استراحت کامل کردن
to rest up
خوب خستگی در کردن
rest up
استراحت کامل کردن
go to rest
استراحت کردن
go to rest
خوابیدن
he is now at rest
اکنون اسوده است
he is now at rest
یا اسوده شد
to take one's rest
راحت کردن
to take one's rest
اسودن خوابیدن
for the rest
اما در باره باقی مطالب
to take one's rest
استراحت کردن
at rest
مرده
rest
استراحت
rest
استراحت کردن بالشتک
rest
مقر
rest
تکیه گاه
rest
نشیمنگاه
rest
توقف فرمان ازاد
rest
سکون
rest
باقیمانده
rest
دیگران
rest
بقایا سایرین
rest
محل استراحت
rest
اسودن
rest
ارمیدن
rest
تجدید قوا کردن
rest
تکیه دادن
rest
متکی بودن به
rest
الباقی
rest
نتیجه
rest
استراحت کردن
rest
پایه
rest
آسودگی
among the rest
از ان جمله
at rest
اسوده
rest
سه پایه
rest
اسایش
rest
تکیه گاه استراحت
rest mass
جرم ماند
[فیزیک]
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
lay to rest
<idiom>
رها کردن ،متوقف کردن
rest mass
جرم لختی
[فیزیک]
quaver rest
سکوتچنگ
chin rest
تکیهگاه
to set at rest
تصفیه کردن
to set at rest
اسوده کردن
rest stroke
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
to rest on ones laurels
بجایزههای پیشین خودخرسند بودن
You can rest assured.
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
music rest
خروجموزیک
minim rest
نیمسکوت
hemidemisemiquaver rest
سکوتچهارتایی
heel rest
تکیه گاه
demisemiquaver rest
سکوتچهارتایی
rest area
منطقهاستراحت
rest values
انواعسکوت
you may rest assured
میتوانید مطمئن باشید
semibreve rest
سکوتسفید
semiquaver rest
سکوتنیمچنگ
shoulder rest
استراحتشانهای
thumb rest
محلقرارگرفتنشصت
crotchet rest
سکوتیکضرب
underarm rest
تکیهگاهزیربغل
to rest on one's oars
استراحت کردن
to rest on one's oars
دست از کار کشیدن
rest room
مستراح
head rest
بالش
head rest
متکا
head rest
زیرسری
i rest upon your promise
پشت گرمی
i rest upon your promise
من به وعده شما است
infer the rest
قس علیهذا
knife rest
جای چاقو
knife rest
نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
lay to rest
بخاک سپردن
lay to rest
دفن کردن
to lay to rest
بخاک سپردن
to lay to rest
دفن کردن
state of rest
حالت ساکن
rest harrow
عجرم
rest rooms
استراحتگاه
rest rooms
مستراح
rest home
اسایشگاه
rest-home
اسایشگاه
rest-homes
اسایشگاه
arm rest
اهرم نگهدارنده
arm rest
تکیه گاه
arrow rest
تکیه گاه تیر روی کمان
day of rest
روز ارامش
day of rest
سبت
foot rest
پایه
rest room
استراحتگاه
nothing rest but hope
هیچ
nothing rest but hope
نمیماندجزامید
to rest oneself
استراحت کردن
the rest lies with you
باقی ان با خودتان است
rest mass
جرم مسکون
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
rest mass
جرم سکون
set at rest
اسوده کردن
rest pause
مکث استراحتی
rest period
دوره استراحت
rest position
وضعیت ساکن
rest position
استراحتگاه
to rest oneself
اسودن
rest mass
جرم ساکن
parade rest
فرمان ازاد
parade rest
حالت ازاد نظامی
parade rest
راحت باش
rest and recuperation
عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
rest balk
زمین شخم نشده در میان دوکردو
rest balk
مرز
rest cure
معالجه با استراحت
rest energy
انرژی سکون
rest house
مهمان سرا
rest in god
بخدا توکل کردن
to rest in god
بخدا توکل کردن
rest position
موقعیت سکون
god rest his soul
خدا او رابیامرزد
rest mass of the electron
جرم ساکن الکترون
god rest his soul
روانش اسوده باد
To lay to rest. To bury.
خاک کردن (دفن )
he did not rest all night long
همه شب نیارمید
he seeks rest but finds none
ارامش میجویدولی
he seeks rest but finds none
نمییابد
set one's mind at rest
<idiom>
ازنگرانی رها شدن
coefficient of earth pressure at rest
ضریب فشار خاک در حالت ازاد
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...