English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (7 milliseconds)
English Persian
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
Other Matches
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
fiscal policy سیاست مالی
fiscal policy سیاست مالیاتی
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
active fiscal policy منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
active fiscal policy سیاست مالی فعال
tools مجموعه برنامههای کاربردی
tools اسباب کار
tools ابزار
tools در سیستم کامپیوتری
machine tools ابزار ماشینی
drawing tools خط و رسم آزاد است
precision tools الات دقیق
drawing tools مجموعه توابع در برنامه نقاشی که به کاربر امکان رسم میدهد. و به صورت نشانه هایی در میله ابزار فاهر میشود و شامل رسم دایره
assembly tools ابزار مونتاژ
development tools ابزار توسعه
pneumatic tools اسبابهای بادی
electrician's tools ابزارسیمکشی
cleaning tools ابزارتمیزکننده
tools of research وسایل تحقیقات
plumbing tools لوازم لولهکشیخانه
pipe tools وسایلپیپ
types of tools انواعابزار
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
pc tools deluxe پی سی تولز دولوکس
wooden modelling tools ابزارچوبیفرم دهنده
program development tools ابزار توسعه برنامه
Those who play with edged tools must expect to be . <proverb> کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
A bad workman always blames his tools. <proverb> کارگر بد همیشه از وسایلش غیبجویى مى کند.
A wise man avoids edged tools. <proverb> آدم عاقل از چیز تیز پرهیز مى کند .
fiscal مالی
fiscal مالیاتی
fiscal سال مالی
fiscal مربوط به مالی یامالیه
fiscal محاسباتی
procuration fiscal دادستان بخش در اسکاتلند
fiscal years سال مالی سال جاری
fiscal station تاسیسات سریال
fiscal control نظارت مالی
fiscal control کنترل مالی
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
fiscal station قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
procurator fiscal دادستان
fiscal year سال مالی
fiscal year سال مالی سال جاری
fiscal year دوره مالی
fiscal years سال مالی
procurators fiscal دادستان
fiscal years دوره مالی
policy رویه
policy مسلک سیاست
policy خط مشی روش
policy بیمه نامه
policy کاردانی
policy تدبیر
policy of d. سیاست واگذاری اوضاع
policy بیمه نامه ورقه بیمه
policy مصلحت اندیشی
policy خط مشی
policy اداره یاحکومت کردن
policy سند معلق به انجام شرطی
policy سیاست
policy خط مشی سیاستمداری
policy objectives اهداف موردنظر
policy objectives اهداف سیاستی
policy of contianment سیاست تحدیدی
policy of contianment سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
stabilization policy سیاست تثبیت اقتصادی
policy options انتخابهای سیاستی
policy options انتخابهای مورد نظر
policy makers سیاست گذاران
policy maker سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
policy of pandering سیاست خودشیرین بودن
policy book پرونده خط مشیها
policy book کتاب روشها
policy dilemma معمای سیاستی
policy dilemma تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
policy file پرونده خط مشیها و دستورات
policy holder دارنده بیمه
policy implication کابرد سیاستی
policy implication کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
policy instrument ابزار اجرای سیاست
policy holder دارنده بیمه نامه
pricing policy سیاست قیمت گذاری
public policy سیاست عمومی
to u. a policy of insurance رابکسی دادن
endowment policy بیمهی عمر
wagering policy بیمه قماری
wage policy سیاست دستمزد
voyage policy بیمه کشتی در تمام مدت یک سفر
voyage policy قرارداد اجاره کشتی
valued policy بیمه نامه با ارزش معین
underwrite policy بیمه نامه را فهر نویسی کردن
unvalued policy بیمه نامه ارزش گذاری نشده
to u. a policy of insurance سند بیمه
to a dapt a policy رویهای اتخاذ کردن
time policy بیمه نامه دریایی با مدت محدود
re assurance policy قرارداد بیمه اتکایی
time policy بیمه نامه مدت دار
social policy سیاست اجتماعی
stop go policy سیاست تثبیت
stop go policy توسعه
take out an insurance policy قرارداد بیمه را منعقد کردن
tax policy سیاست مالیاتی
the policy of the government رویه دولت
the policy of the government سیاست دولت
valued policy بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
agreed value policy بیمه نامه با ارزش توافق شده
expansionary policy سیاست انبساطی
financial policy سیاست مالی
insurance policy سند بیمه
insurance policy بیمه نامه
insurance policy قرارداد بیمه
policy-making سیاست گذاری
policy making سیاست گذاری
floating policy بیمه نامه متغیر
foreign policy سیاست خارجی
evacuation policy خط مشی اخراجات پزشکی
bearer policy بیمه نامه بدون نام
blanket policy بیمه نامه کلی
blanket policy بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
blanket policy بیمه نامه جامع
budgetary policy سیاست بودجهای
commercial policy سیاست بازرگانی
development policy سیاست توسعه
economic policy سیاست اقتصادی
employment policy سیاست اشتغال
evacuation policy روش تخلیه پزشکی
foreign policy خط مشی عمل خارجی
monetary policy سیاست پولی
national policy خط مشی ملی
national policy سیاست ملی
open policy بیمه نامه باز
outward looking policy سیاست برون نگر
open policy بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
ostrich policy سیاست خود فریبی
open policy بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
open policy بیمه نامه قابل تغییر
mixed policy بیمه نامه مختلط
ostrich policy رویه کبک
health policy سیاست بهداشتی
honesty is the best policy عین مصلحت در راستی ودرستی است
honesty is the best policy راستی ودرستی بهترین رویه
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
income policy سیاست درامدی
income policy سیاست مربوط به درامدها
labour policy سیاست استخدام کارکنان
begger my neighbour policy سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
all risk insurance policy بیمه نامه تمام خطر
agricultural price policy سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
anti development policy سیاست ضد توسعه
anti inflationary policy ضد تورمی
anti inflationary policy سیاست انقباضی
scorched-earth policy نابودکردنوازبینبردن
The policy of balance of power. سیاست موازنه قدرت
What does Main Street think of this policy? بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
begger my neighbour policy سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
open door policy سیاست درهای باز
pure monetary policy سیاست پولی خالص
scrap heap policy رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
insured, policy holder بیمه شده
the open door policy سیاست دروازههای باز
import substitution policy سیاست جانشینی واردات
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
easy money policy سیاست گشایش پول
discount rate policy سیاست نرخ تنزیل
decision making policy سیاست تصمیم گیری
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
comprehensive insurance policy بیمه نامه جامع
He sought, if without much success, a social policy. او به دنبال، اگر بدون کامیابی، سیاستی اجتماعی بود.
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com