Dictiornary-Farsi | trading stamp | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 70 (6 milliseconds)

English	Persian
trading stamp	تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند


Other Matches

trading	کسب
trading	بازرگانی
compensation trading	داد و ستد متقابل
reciprocal trading	مبادله متقابل
trading capital	سرمایه در گردش
stock trading	خرید و فروش سهام
trading company	شرکت تجارتی
compensation trading	معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
horse trading	معاملهجنسباجنس
trading estate	ملکتجاری
reciprocal trading	داد و ستدمتقابل
over-the-counter trading of securities	بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
he is not of that stamp	جنم ان
stamp out <idiom>	کاملاخراب کردن
he is not of that stamp	ازان جنس نیست
to stamp out	خردکردن
he is not of that stamp	را ندارد
to stamp out	فرو نشاندن
to stamp out	خواباندن
stamp out	خرد کردن
stamp out	فرونشاندن
stamp	نشان دار کردن کلیشه زدن
stamp	چاپ
stamp	تمبر
stamp	پست جنس
stamp	تمبر پست الصاق کردن
stamp	نوع
stamp	پابزمین کوبیدن مهر زدن
stamp	نقش بستن منقوش کردن
stamp	نقش باسمه
stamp	تمبر یا مهرزدن
stamp	مهر
stamp	استامپ
stamp	نشان
stamp	منگنه کردن تمبرزدن
numbering stamp	مهرمخصوصشماره
date stamp	مهرتاریخ
food stamp	تمبر خوراک
to stamp [your feet]	با پاها محکم کوبیدن [راه رفتن]
stamp pad	جوهردانمهر
to stamp your foot	پای خود را محکم کوبیدن
To stamp the ground .	با پا بزمین کوبیدن
to stamp the ground	با پا روی زمین کوبیدن
to stamp [your foot]	پا به زمین کوبیدن
stamp rack	مهرچرخدندهدار
rubber stamp	با مهر لاستیکی مهر کردن
stamp duties	حق تمبر
stamp duties	پول تمبر
postage stamp	تمبر پست
men of that stamp	این قبیل مردان
rubber stamp	مهر لاستیکی
rubber stamp	تصدیق کردن
rubber-stamp	مهر لاستیکی
rubber-stamp	با مهر لاستیکی مهر کردن
butter stamp	قالب کره سازی
stamp duty	تمبر عوارض تمبر مالیاتی
stamp mill	ماشین پرس یا منگنه
to stamp on the memory	در ذهن منقوش ساختن
to stamp on the memory	ذهنی کردن
stamp duty	حق تمبر
rubber-stamp	تصدیق کردن
stamp tax	تمبر عوارض تمبر مالیاتی
stamp one's foot	پا به زمین زدن
to stamp on the mind	خاطر نشان کردن
stamp on the mind	خاطر نشان کردن
stamp mill	اسیاب سنگ کوبی
to stamp the snow off your boots	با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
The stamp doesnt stick.	این تمبر نمی چسبد
food stamp program	برنامه کمک مواد غذائی ازطرف دولت به نیازمندان