English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
traffic lights چراغ راهنمایی
Search result with all words
Turn left at the traffic lights. از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
Other Matches
According to my lights . تا آنجا که عقلم قد می دهد
lights شش
lights ریه جانوران
lights out ساعت خواب
lights out علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
gas lights چراغ گازی
gas lights نور یا روشنایی گازی
side lights چراغ دریانوردی طرفین ناو
southern lights شفق جنوبی
northern lights سپیده شمالی فجر شمالی
running lights فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
side lights چراغهای طرفین ناو
tail lights چراغ عقب ماشین
northern lights نور فجر شمالی
battle lights چراغ خاموشی شبانه
battle lights چراغهای جنگی
battle lights چراغ پلیس
riding lights چراغ لنگر
breakdown lights چراغهای عدم کنترل
contact lights چراغهای سفید در دو طرف باند موازی با خط مرکز ان
high lights نکات مهم
high lights موضوعات مهم مطالب مهم
list of lights کتاب چراغها
northern lights شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
rear lights چراغهایعقب
red lights چراغ خطر
indicator lights نورهایراهنما
polar lights نورقطبی
warning lights چراغهشدار
bright lights شهربازیبزرگیکهدرآنوسایلبازیزیادیدرآنیافتمیشود
fairy lights چراغهایتزئینیرنگی
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all. آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
red lights چراغ قرمز
brake lights چراغ های ترمز
red lights چراغ سمت چپ
front lights چراغهایجلو
pilot lights پیلوت
pilot lights شمعک
leading lights عضو مهم
pilot lights افروزک
leading lights چشم و چراغ
leading lights شمع محفل
The lights of the aircraft were blinking. چراغهای هواپیما خاموش ؟ روشن می شدند ( چشمک می زدند )
To turn off the lights. (T. V. ,radio). چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
dimmed headlights [lights] [American English] نور پایین [خودرو]
dipped headlights [lights] [British English] نور پایین [خودرو]
through traffic امد و رفت ترانزیتی
through traffic شد امد ترانزیتی
through traffic ترافیک ترانزیتی
one-way traffic عبوریکطرفه
two-way traffic محلعبوردوطرفه
through traffic عبور یکسره
traffic داده پیام دریافتی
traffic مخابره
traffic امد وشدکردن
traffic تردد کردن
traffic امد و رفت
traffic عبور و مرور
traffic رفت و امد
traffic ترافیک
traffic امد و شد
traffic تجارت هدایت شده
traffic تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
traffic نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
traffic شد وامد
traffic اصط لاحی که تمام پیام ها و سیگنالهای پردازش شده سیستم را در ارتباطی شامل شود
traffic امد وشد رفت وامد
traffic عبو ومرور وسائط نقلیه
traffic داد وستدارتباط کسب
traffic مط العه زمان , نوع و کیفیت پیام ها و سیگنالهای پردازش شده در یک سیستم
traffic کالا
traffic امد و شد حمل و نقل
traffic رفت و امد وسایل نقلیه
traffic گذشتن
traffic انتقال دریانوردی
traffic نقل
traffic حرکت سیر
traffic مبادله کالا
traffic تجارت
traffic تجارت غیرقانونی
traffic تجمع مدافعان
traffic warden فردیکهمفمورکنترلنحوهپارکاتومبیلهااست
traffic volume حجم امد و شد
traffic lane مسیر عبور و مرور
traffic stud سنگ راه
traffic stream جریان رفت و امد
traffic stream جریان امد و شد
traffic signal نشانه روشن
traffic volume بار شد و امد
transit traffic عبور ترانزیتی
merging traffic ترافیکخیابانفرعیاتوبان
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
traffic stud گلمیخ چهارگوش
traffic lanes خطترافیک
traffic circles دایرهی یک طرفه
traffic circle دایرهی یک طرفه
traffic jam ترافیکوراهبندانسنگین
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
moving traffic ترافیک در حال حرکت
to regulate the traffic [جریان] ترافیک را کنترل کرن
to be closed to [all] traffic برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
The traffic is heavy. ترافیک سنگین است.
turning traffic ترافیک پیچ دار
traffic lane یک خط جاده برای یک مسیر
to direct traffic through ترافیک را از طریق...هدایت کردن
street traffic ترافیک [جاده]
street traffic رفت و آمد [مثال در جاده یا خیابان]
There is heavy traffic. ترافیک سنگین است.
dense traffic ترافیک سنگین
heavy traffic ترافیک سنگین
air traffic رفت و آمد هواپیمایی
traffic designer نقشه کش رفت و امد
traffic congestion راهبندان سنگین
emerging traffic جاده فرعی که از جاده اصلی بیرون آمده
merging traffic ادغام جاده فرعی به جاده اصلی
incoming traffic جاده وسایل که می آیند
outgoing traffic جاده به راستای بیرونی
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
bus traffic عبور و مرور اتوبوسها
motor traffic رفت و امد وسایل نقلیه موتوری
motor traffic رفت و امداتومبیلها
traffic light چراغ راهنمایی
public traffic رفت و امد همگانی
railway traffic امد و شد راه اهن
railway traffic عبور ومرور راه اهن حمل و نقل راه اهن
road traffic رفت و امد خیابان
road traffic ترافیک جاده ترافیک خیابان
road traffic امد وشد خیابان
telecommunication traffic ترافیک ارتباطات
telecommunication traffic ترافیک مخابرات
telephone traffic ترافیک تلفنی
tidal traffic امد و شد ناقرینه
tidal traffic شد امدنابرابر
local traffic رفت و امد محلی
induced traffic ترافیک القایی
inbound traffic مسیر خارج از کشور
bus traffic رفت و امد اتوبوسها
airfield traffic عبورو مرور در فرودگاه
container traffic تراکم حمل و نقل کانتینرها
density of traffic تراکم رفت و امد
density of traffic تراکم ترافیک
density of traffic پر پشتی امد و شد
eligible traffic عبور و مرور مجاز
eligible traffic حد عبورمجاز مسیرها
freight traffic رفت و امد بار
generated traffic شد امد ایجادی
gyratory traffic امد و شد چرخنده
gyratory traffic شد امدچرخشی
airfield traffic عبور و مرور فرودگاه
inbound traffic مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
traffic control کنترل عبور و مرور
traffic control کنترل ترافیک
traffic release ساعت عبور ازاد خودروها
traffic signal چراغ راهنمایی
traffic flow کشش ترافیک
traffic signal علائم مخصوص عبور وسائط نقلیه
traffic post پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
traffic sign علامت عبور و مرور
traffic sign تابلو نشانه گذاری
traffic flow کشش عبور ومرور
traffic induit ترافیک القایی
traffic induit شد امد القایی
traffic intensity شدت عبور و مرور
traffic island بلندی وسط خیابان مخصوص توقف پیاده رو
traffic lane خط شد امد
traffic paint خط کشی راه
traffic peak حداکثر عبور و مرور
traffic peak تیزه شد امد
traffic sign لوحه نشانه گذاری
traffic sign تابلو علایم
traffic density سنگینی شد امد
traffic court دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
traffic density پرپشتی شد امد
traffic density تکاشف عبور و مرور
traffic cut گره شد امد
traffic control کنترل امد و رفت درجاده یا باند پرواز
traffic court دادگاه تخلفات رانندگی
traffic cut تقاطع دو جریان عبور و مرور
traffic court دادگاه عبور و مرور
traffic density تراکم عبور و مرور
traffic density شدت عبور و مرور
traffic density تراکم امد و شد
traffic density فشار امد وشد
domestic air traffic رفت وامد هواپیماهای داخلی
to regulate the flow of traffic [جریان] ترافیک را کنترل کرن
commercial road traffic ترافیک جاده تجاری
rush-hour traffic وقت شلوغ رفت و آمد
broken traffic line خط چین برای امد و شد
daylight traffic line خط منع ایاب ذهاب روزانه
broken traffic line خط گسسته برای امد و شد
goods traffic [British E] رفت و آمد بار
goods traffic [British E] حمل و نقل بار
rush-hour traffic ساعت شلوغی ترافیک
traffic on public roads ترافیک [جاده]
continuous traffic line خط پر امد و شد
traffic on public roads رفت و آمد [مثال در جاده یا خیابان]
continuous traffic line خط پیوسته امد و شد
domestic air traffic خطوط هوایی داخلی
air traffic section قسمت کنترل عبور و مرورهوایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com