English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (5 milliseconds)
English Persian
transit shed سایبانحملونقل
Other Matches
shed الونک
shed ریختن
shed انداختن افشاندن افکندن
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
shed پوست انداختن
shed پوست ریختن
shed برگ ریزان کردن
shed کپر
shed کارخانه سرپوشیده
shed دهنه [فضا و فاصله بین نخ های تار یا چله هنگامی که بصورت ضربی جهت عبور پود از هم جدا می شوند.]
counter shed پودکشی [عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
weaving shed [فضای خالی بین تارهای ضربی جهت عبور دادن پود.]
lime shed انبار اهک
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
machinery shed ماشینبذرافشان
shed stick چوبنخ
potting shed آلونک
air shed جای هم هوا
to shed tears اشک ریختن
to shed light on روشن کردن
to shed light on نور افشاندن بر
He shed his fair. ترسش ریخت
shed space انبار چندراهه
shed space فضای بسته چند تونله محوطه چند تونله
To shed blood. Bloodshed. خون ریختن ( کشتار )
diesel engine shed الونکموتوردیزل
batten [shed stick] کجی [چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
in transit در حال حمل
transit گذر
transit راه عبور
transit حق العبور
transit عبور کردن
transit ترانزیت
transit کنترل عبور و مرورکشتیها
transit دستگاه زاویه یاب ترانزیت
transit عبوری
transit گذرا
transit عبور
transit حمل و نقل
transit time مدت گذر
transit time مدت عبور
transit time زمان گذار
transit time زمان عبور
transit traffic عبور ترانزیتی
upper transit تار بالایی
transit station ایستگاه عبوری راه اهن
transit route مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
transit bearing سمت انتقالی
damage in transit خسارت در هنگام ترانزیت
damaged in transit صدمه دیده هنگام ترانزیت
goods in transit کالاهای عبوری
rapid transit حمل و نقل سریع
rapid transit شطرنج سریع
the transit of a lake عبورازیک دریاچه
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
transit bearing گرای انتقالی گرای عبور کشتی یا هواپیما
transit bill اجازه عبور
transit instrument تکبد نما
transit freight هزینه حمل ترانزیتی
transit error خطای عبور
transit duty حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
transit compass الت سنجش گوشههای افقی
transit bill پروانه عبور
transit phase angle زاویه فازگذار
electron transit time زمان عبور الکترون
transit-agitator truck کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-truck mixer کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-agitator truck تراک میکسر [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-truck mixer تراک میکسر [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-agitator truck کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-truck mixer کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit mixed concrete بتن اماده
He shed his fear . His fear was dispelled. ترسش ریخت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com