Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
trap shot
ضربه به گوی از محدوده ماسهای
Other Matches
trap
وسیله , نرم افزار یا سخت افزار که چیزی مثل متغیر, خطا یا مقدار دریافت میکند
trap
دام
trap
سیفون
trap
در تله اندازی
trap
درتله انداختن
trap
بدام انداختن
trap
نیرنگ فریب دهان
trap
شکماف
trap
گیر
trap
دریچه
trap
تله دام
trap
زانویی مستراح وغیره
trap
فاصله چرمی بین شست انگشتان دستکش
trap
حبس شدن
trap
در تله انداختن
trap
نرم افزاری که سیگنال وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
trap
نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
trap
زانو
trap
سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
trap
به تله انداختن استوپ با کف پا
trap
تله
trap
دهان
[اصطلاح روزمره]
trap
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
trap
محوطه کوچک
trap
اخم
trap
معوج سازی
[صورت]
light trap
اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
fly trap
مگس گیر
fly trap
شجرالحشرات
foot trap
مهار توپ با کف پا
fly trap
دام مگس
to set a trap
دام نهادن
to set a trap
تله گذاشتن
trap shoot
تیراندازی به هدفهای متحرک
air trap
سرپوش چاهک
air trap
بادگیر
trap mine
مین غافلگیر کننده
trap mine
مین تله انفجاری شده
trap house
محل خروج هدفهای متحرک
trap gun
تفنگ مخصوص تیراندازی به هدفهای متحرک
trap door
دریچه
blackburne trap
مات لگال
trap box
حوضچه رسوب
trap box
حوضچه رسوب زهکشها
blackburne trap
دام بلکبورن
grease trap
چربی گیر
mouse trap
نوعی جنگ افزار ضدزیردریایی
mouse trap
تله موش
population trap
تله جمعیتی
steam trap
تله بخار
soot trap
دوده گیر
sole trap
ضربه با کف پا
fly trap
گیاه حشره گیر
shin trap
استوپ با ساق پا
safety trap
تله ایمنی
sand trap
ماسه گیر
monticelli trap
دام مونتیچلی در دفاع هندی وزیر شطرنج
thight trap
گرفتن توپ با ران
grease trap
بازیابی چربی
ion trap
یون ربا
leg trap
مهار توپ با ساق پا
light trap
راهرو تاریکخانه
sand trap
فرورفتگی مصنوعی شن درمیدان گلف
sand trap
قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
gas trap
تله گاز
liquidity trap
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
man trap
تله ادمگیر
man trap
دام برای انسان
chest trap
استوپ سینه
trap to a cellar
دریچه زیرزمین در بیرون بنا
death trap
بسیار خطرناک
death trap
ناایمن
death trap
پرسیج
death trap
پر مخاطره
death trap
بیمآفرین
fire trap
تلهی آتش
bass trap
دریچهباس
fluff trap
پرزگیر
trap coupling
بسترابط
radar trap
وسیلهسرعتسنجموتور
To fall into a trap.
جشن تولدم به شنبه می افتد
tourist trap
<idiom>
جایی که جذب توریست میکند
Keep your trap shut!
ساکت باش !
Keep your trap shut!
دهنت را ببند !
wave trap
موج ربا
booby-trap
تله انفجاری کردن
booby-trap
دام مهلک
booby-trap
با پنهان تله مجهزکردن
booby-trap
تله انفجاری
booby-trap
پنهان تله
booby trap
تله انفجاری کردن
booby trap
تله انفجاری
booby trap
با پنهان تله مجهزکردن
booby trap
دام مهلک
booby trap
دام یاتله
booby trap
پنهان تله
speed trap
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
vaccum trap
تله خلاء
booby-trap
دام یاتله
keynes liquidity trap
تله نقدینگی کینز
ventus's fly trap
مگس گیر
noah's ark trap
دام کشتی نوح در روی لوپس
ion trap magnet
مغناطیس یون ربا
pipe sand trap
ماسه گیر لولهای
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
ventus's fly trap
شجرالحشرات
magnus smith trap
دام مگنس اسمیت
double magnet ion trap
یون ربای دو اهنربایی
single magnetic ion trap
یونربای تک مغناطیسی
tilled gun ion trap
یونربای کج
bent gun ion trap
یونربایی لوله خمیده
like a shot
بیدرنگ
Take my shot
بند کفشم باز شده
within shot
در تیررس
to be shot
خراب بودن
to be shot
ازکارافتادن
one shot
یک بارهای
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
like a shot
بی تامل
shot
گلوله
shot
امپول
shot
برد
shot
تیراندازی شده تیرخورده
shot
تیرپرتاب شده
shot
ضربه
shot
شوت
shot
پرتاب وزنه گلوله سربی
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
shot
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shot
اسم مفعول shoot
shot
یک طول زنجیر لنگر
shot
گلوله تیراندازی شده
shot
تیر
shot
ساچمه
shot
تزریق
shot
جرعه
shot
یک گیلاس مشروب
shot
رسایی پرتابه
shot
فرصت ضربت توپ بازی
shot
عکس
shot
منظره فیلمبرداری شده
shot
جوانه زده
shot
اصابت کرده
shot
رهاشده
shot
تیرزدن
bank shot
پرتابی که به تخته بخورد
big shot
ادم کله گنده
cannon shot
تیررس توپ شلیک شده از توپ
acrack shot
تیراندازماهر
cannon shot
گلوله توپ
to fire a shot
تیرخالی کردن
alley shot
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
call one's shot
مشخص کردن هدف
break shot
نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
bounce shot
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
bank shot
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
bank shot
ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
snap shot
عکس فوری
tee shot
ضربه از نقطه شروع بازی گلف
snap shot
بعجله انجام شده
snap shot
فوری
snap shot
عکس فوری گرفتن
case shot
جای فشنگ
case shot
چارپاره
spot shot
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
smell shot
ساچمه
case shot
چار پاره
stop shot
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stuff shot
شوت ابشاری
small shot
ساچمه
slap shot
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
carom shot
طرز ضربه زدن به گوی بامماس گذاشتن به گوی دیگر
big shot
شخص مهم
trial shot
گلوله ازمایشی
trial shot
تیر ازمایشی
solid shot
ساچمهخالص
mug shot
عکسیکهدرزمانارتکابجنایتگرفتهشود
shot in the arm
<idiom>
تشویق یا برانگیختن چیزی
As soon as a shot was heard …
تا صدای تیر شنیده شد …
To fire a shot
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
A shot in the dark
تیری درتاریکی
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
big shot
<idiom>
شخص مهم وقدرتمند
give it your best shot
<idiom>
سخت سعی کردن
long shot
<idiom>
شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
to fire a shot
شلیک کردن
hollow shot
گودالساچمه
bar shot
ساچمهیمیلهای
shot put
پرتاب وزنه
trial shot
تیر قلق گیری
shot putters
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
shot putter
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
parting shot
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
wedge shot
ضربه برشی در گلفV
wild shot
تیر پراکنده
wild shot
تیر بی هدف
with in ear shot
در حدود صدا رس
with in gun shot
درمیدان تیر درتیررس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com