Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
trial balance
ترازنامه ازمایشی
trial balance
تراز ازمایشی
Other Matches
trial
مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
new trial
محاکمه جدید تجدید محاکمه
re trial
اعاده دادرسی
he was on his trial
او را محاکمه میکردند
trial
تست
to go t. a trial
محاکمه شدن
trial
امتحان
trial
آزمایش
trial
آزمون
new trial
اعاده دادرسی
trial
محاکمه
trial
دادرسی
trial
ازمایش امتحان
trial
رنج
trial
کوشش
trial
امتحان
trial
سعی
trial
محاکمه محاکمه کردن
trial
ازمایش کردن ازمایشی
trial
امتحان کردن
trial
ازمایش
trial attorney
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
trial court
دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
trial attorney
وکیل محاکمه
trial lawyer
وکیل دادگستری که دردادگاههای جنایی حضورمییابد
trial jury
هیئت منصفه
trial hole
چاه ازمایشی
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
trial function
تابع ازمایشی
trial elevation
درجه مربوط به شروع تیر موثر
trial elevation
درجه ازمایشی
trial hole
گمانه
trial on merits
رسیدگی ماهوی
show trial
محاکمهعلنی
trial shot
تیر قلق گیری
trial shot
تیر ازمایشی
trial shot
گلوله ازمایشی
trial rate
درصد ازمایش یک محصول
trial balloon
<idiom>
یک دستی زدن
trial order
سفارش ازمایشی
trial on technicalities
رسیدگی شکلی
acceptance trial
آزمایش قبول وسایل وتجهیزات
He was put on trial.
او محاکمه شد.
[حقوق]
to put somebody on trial
کسی را محاکمه کردن
trial trip
مسافرت ازمایشی یا امتحانی
trial at the bar
محاکمه
trial run
استفاده ازمایشی
time trial
رکوردگیری در تمرین رکوردگیری
trial runs
استفاده ازمایشی
one trial learning
یادگیری یک کوششی
day of the trial
روز محاکمه
summary trial
محاکمه اختصاری
ex parte trial
دادرسی غیابی
speedy trial
دادرسی فوری
field trial
مسابقه تازیهای شکاری
shaft beyond trial well
چاه پیشکار
trial offer
عرضه ازمایشی
to make a trial of
امتحان کردن
to make a trial of
ازمودن
time trial
مسابقه دوتمرینی
to buy on trial
بشرط امتحان خریدن
to undergo a trial
محاکمه شدن
trial and error
ازمایش ولغزش
trial and error
ازمایش و خطا
trial and error
روش کورمالی
trial and error
کوشش و خطا
trial and error
ازمون و خطا
trial and error
روش ازمایش و خطا
trial and erroe
سعی وامتحان
trial and erroe
ازمایش و خطا
catch trial
کوشش مچ گیری
committed for trial
تسلیم متهم به دادگاه
public trial
دادرسی علنی
trial on procedural matters
رسیدگی شکلی
vicarious trial and error
کوشش و خطای نمادی
detention pending trial
حبس موقت
detention pending trial
توقیف احتیاطی
trial in presence of the parties
دادرسی حضوری
trial and error learning
یادگیری از راه کوشش و خطا
The wrd is a place of trial by ordeal , not of eas.
<proverb>
دنیا جاى آزمایش است نه جاى آسایش .
out of balance
نامتعادل
balance
قرار دادن متن و تصویر در یک صفحه به یک روش جذاب
available balance
مانده موجود
balance
ترازو
balance
تتمه
balance
بالانس کردن
balance
تراز کردن متعادل کردن بالانس
balance
هم وزن
balance
ترازش
balance
میزان
balance
تراز
balance
موازنه تتمه حساب
balance
مانده برابرکردن
balance
موازنه کردن تعادل
balance
متعادل کردن
balance
توازن
balance
موازنه
balance
مانده
balance
تعادل
balance
تراز شدن متعادل کردن ترازو
balance
موازنه صورت وضعیت
to balance out
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
off balance
<idiom>
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
off-balance
فردیکهمتعادلنایستادهوهرلحظهامکانداردبرزمینبخورد
balance
تراز همیاری
balance
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
balance
روش استفاده از همه ریشههای شبکه به یک اندازه
balance
خط ارتباطی که از هر سه توسط یک مدار متعادل بسته شده است تا از انعکاس سیگنال جلوگیری کند
balance
مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
balance
احتمال رویداد خطا
balance
برای همه خطاها یکسان است
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
bank balance
پولموجود در حساببانکیفرد
visible balance
تراز مرئی
visible balance
تراز اشکار
roman balance
قپان
voltage balance
موازنه ولتاژ تعادل ولتاژ
Roberval's balance
ترازویبلوار
pressure balance
فشارسنج
precision balance
ترازوی دقیق
positive balance
مانده مثبت
phase balance
تعادل فازی
water balance
بیلان اب
balance rail
ریلتوازن
voltage balance
میزان ولتاژ
negative balance
مانده منفی
scale of balance
کپه
hang in the balance
<idiom>
beam balance
ترازو
torsion balance
میزان ت_نش
torsion balance
ترازوی پیچشی
to strike a balance
موازنه دراوردن
tiger balance
بالانس ببر
system balance
تعادل سیستم
swan balance
بالانس قو
trade balance
موازنه تجارتی
strike a balance
موازنه بدست اوردن
static balance
بالانس ایستا
static balance
توازن ایستا
spring balance
تعادل فنری
tip the balance
<idiom>
تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
shoulder balance
بالانس شانه
trade balance
موازنه تجاری
balance wheel
رقاص ساعت
balance of external
liabilities and claims مانده مطالبات و بدهیهای خارجی
balance indicator
ترازنما
balance in hand
موجودی
balance economy
اقتصاد متوازن
balance due
مانده معوق
balance control
ترازپای
balance coil
پیچک تراز
balance climbing
صعود تعادلی
balance beam
چوب موازانه
automatic balance
ترازوی خودکار
analytical balance
ترازوی تجزیه
debit balance
سندبدهکاری
balance of freight
پس کرایه
balance theory
نظریه توازن
balance tab
بالچه تعادل
balance of trade
تفاوت رقم صادرات و واردات دوکشور با هم
balance of trade
تفاوت رقم واردات و صادرات کشور در زمان معین
balance of trade
ترازبازرگانی
balance of trade
موازنه تجاری
balance of trade
تراز تجاری
balance of trade
تراز بازرگانی
balance of the amount
باقیمانده مبلغ
balance of power
توازن قوا
balance of power
تعادل قدرتها
balance of payments
موازنه پرداختها
analytical balance
تعادل تحلیلی
balance sheets
ترازنامه
balance sheet
تراز نامه
balance sheet
بیلان
balance sheet
ترازنامه
balance sheets
بیلان
ampere balance
امپرسنج متوازن
aerodynamic balance
تعادل ایرودینامیکی
adverse balance
مانده منفی
adverse balance
موازنه منفی
active balance
مانده مثبت
active balance
موازنه مثبت
active balance
مانده فعال
balance of account
مانده حساب
accoutn balance
مانده حساب
balance of payments
ترازپرداختها
decimal balance
ترازوی اعشاری
hand balance
بالانس روی دست
frog balance
بالانس قورباغهای
forearm balance
بالانس روی ساقهای دست
electric balance
تعادل الکتریکی
dynamic balance
تعادل و توازن حرکتی
line balance
تعادل خط
dymanic balance
تعادل پویا
demographic balance
توازن گروههای سنی
debt balance
مانده بدهکار
balance of payments
تراز پرداختها
balance sheets
تراز نامه
heat balance
تعادل حرارتی
material balance
موازنه مواد
mass balance
موازنه جرم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com