English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
trolley cross over صلیب ترن برقی
Other Matches
trolley باواگن برقی حمل کردن
trolley واگن برقی
trolley گاری بارکش اتومبیل بارکش کوتاه
trolley چرخ دستی مامورتنظیف
trolley buses تراموا
trolley buses اتوبوس برقی
trolley bus تراموا
trolley bus اتوبوس برقی
golf trolley واگنمحلوسایلگلف
hose trolley چرخهمحلشلنگ
hospital trolley چرخدستیبیمارستان
luggage trolley چرخمخصوصچمدان
platform trolley چرخدستیسکویی
trolley wire سیم ترن برقی
serving trolley چرخسروغذا
crane trolley واگن بالابر
trolley frog شاخک ترن برقی
trolley car اتوبوس برقی
trolley car واگن برقی شهری
overhead trolley خطوط هوایی ترن برقی
trolley [American E] [old-fashioned] تراموا
trolley [American E] [old-fashioned] قطار برقی خیابان
cross way=cross road چهارراه
cross گذشتن
cross over همگذری
cross تقلب
cross حرکت سمتی
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross عبور کردن
cross تقاطع
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross دورگه کردن
cross روبروشدن قطع کردن
cross قلم کشیدن بروی
cross مصادف شدن با
cross خط بطلان کشیدن بر
cross عبوردادن
cross over درو از عقب
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross سانتر کردن
cross حدوسط ممزوج
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
on the cross بطوراریب
cross tell خبر دادن
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross پیوندی
cross عرضی
cross متقاطع
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross out قلم زدن
cross اختلاف مرافعه
cross دورگه
cross نادرستی
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross صلیب
cross خاج
cross چلیپا
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross stay بست چلیپا
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross stay تقویت صلیبی
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross section رویه برش
cross section سطح مقطع عرضی
cross product ضرب برداری [ریاضی]
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross talk القاء
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross validation وارسی اعتبار
cross vault طاق چهاربخش
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wall دیوار همبر
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross product ضرب خارجی [ریاضی]
cross weight وزن ناخالص
cross wind باد جانبی
cross tree رابط عرضی دکلها
cross traverse تراورس عرضی
cross talk تداخل صحبت
cross talk تداخل صدا
cross eye کج بینی
cross thrust تراست ناخالص
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross trail جاده عرضی
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross wires سیمهای متقاطع
cross section مقطع
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross piece تیر عرضی
cross plane رنده کردن
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point نقطه همگذری
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
cross loading مخلوط کردن بارها
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile شیر یا خط
cross products حاصلضرب ضربدری
cross purpose قصد مغایر
cross roads همبر راست گوشه
cross roll نورد عرضی
cross section مقطع عرضی
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section برش عرضی
cross section سطح مقطع موثر
cross section سطح مقطع
cross section نیمرخ عرضی
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross purpose قصد متقابل
cross question استنطاق
cross question بازجویی
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross reaction سطح مقطع
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross loading سر شکن کردن بارها
cross wise صلیب وار
cross-springer [دنده اریب در طاق]
cross-rib دنده ی قوس
cross handle ضامنضربدری
cross rail نردهمیانی
cross stitches کوکضربدری
cross-rail اسکلت چوبی
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
cross-vault طاق چهار بخش
criss-cross چلیپایی کردن
criss-cross همبر کردن
criss-cross دارای نقش چلیپایی کردن
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross کج
criss-cross یکوری
criss-cross به طور ضربدر
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-church کلیسای صلیبی
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
To cross out . To strike off. خط زدن
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
cross-purposes عدم تفاهم
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-Channel عبور
cross-doomed کلیسای گنبددار
cross one's mind <idiom> فکرکردن
double-cross <idiom> گول زدن
cross-brace بادبند چپ و راست
cross-bond آجرچینی فلمنگی
cross-beam تیر افقی
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
criss-cross با ضربدر مشخص کردن
criss-cross برخورد
olympic cross صلیب المپیک
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
pectoral cross چلیپایی روی سینه
pectoral cross صلیب سینه
roman cross حرکت صلیبی
sign of the cross علامت صلیب
soiuthern cross صلیب جنوب
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
maltese cross صلیب
cross word جدول معمائی
cross word جدول لغز
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
geneva cross صلیب سرخ
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
invention of the cross جشن یافتن صلیب
inverted cross بالانس صلیب
line cross تقاطع خط
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross crux
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
victoria cross صلیب ویکتوریا
criss-cross پایی
criss-cross همبر
criss-cross امضای اشخاص بیسواد
criss-cross طرحچلیپایی
criss-cross سردرگمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com