Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
twist boat form
شکل قایق تابدار
Other Matches
boat form
قایقی شکل
boat form
شکل قایقی
skew boat form
شکل قایقی تابدار
twist
تاب نخ
[بصورت اس یا زد]
twist
چرخش بدن
twist
واروکردن چرخش بدن در شیرجه روی محورعمودی
twist
پیچاندن چرخیدن
twist
دوران حول محور افقی پیچش
twist
تاب برداشتن
twist
پیچ
twist
تاب
twist
نخ یا ریسمان تابیده
twist
پیچ خوردگی
twist
پیچیدن تابیدن
twist
پیچ دار کردن
twist drill
پارچه راه راه مارپیچی
Z-twist
[Z-spun]
راست تاب
S-twist
[S-spun]
نخ چپ تاب
[جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
twist one's arm
<idiom>
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
twist someone around one's little finger
<idiom>
کنترل کامل روی کسی داشتن
twist of the wrist
استادی
twist dive
پیچپرش
twist bar
میلهمچ
single twist
تکدورانی
blade twist
تغییر نامطلوب گام ملخ ازریشه تا نوک
controllable twist
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
twist of the wrist
تردستی
twist drill
مته حلزونی
american twist
سرویس چرخشی
twist drill
مته مارپیچ
geometric twist
پیچش هندسی
give it a twist
انرا پیچ بدهید
to twist one's ankle
پیچ خورده شدن قوزک پا
throttle twist grip
دستگیره موتور گازی
torque twist curve
منحنی گشتاور و پیچش
twist grip throttle
گیرهترتلدوتایی
To twist the lions tail .
با دم شیر باز ؟ کرد ؟ ( جسارت یا ریسک کردن )
double-twist auger bit
نوکچهارسویمته
boat
کشیدن ماهی بداخل قایق
u boat
زیر دریایی
boat
کشتی کوچک
boat
قایق
pt boat
ناوچه اژدر افکن
boat
کرجی هرچیزی شبیه قایق
to be in the same boat
<idiom>
درشرایطی مشابه بودن
[اصطلاح مجازی]
boat
قایق رانی کردن
boat
لوت کا
We are all in the same boat.
<proverb>
همه بر یک قایق سواریم .
boat
ناو کوچک
in the same boat
<idiom>
درشراطی مشابه
We're all in the same boat.
ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
skate boat
قایق بسته به ساحل در اغازمسابقه
snag boat
کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
boat your oars
پارو به قایق
boat rope
طناب سینه قایق
shore boat
تاکسی ساحلی
cock boat
کرجی کوچک
boat skids
گهواره قایق
boat work
قایق بری
boat telephone
تلفن ساحلی
storm boat
نوعی قایق سبک هجومی موتوری
storm boat
قایق سبک وسریع السیر
boat wave
موج ناو گروه
cargo boat
کشتی بارکش
cargo boat
کشتی باری
chief of boat
سکانی قایق
chief of boat
فرمانده قایق
boat team
تیم قایق اب خاکی
boat tail
دم قایق
steam boat
کشتی بخار
boat team
تیم سوارشونده در یک قایق در عملیات اب خاکی
steam boat
کرجی بخار
boat tail
پاشنه قایق
boat station
جای خدمه قایق
boat space
فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
boat wave
موج قایقها
shore boat
تاکسی اب
ice boat
قایق یخ شکن
hackney boat
کرجی یاکشتی کرایهای
drag boat
کرجی لاروب
drag boat
قایق موتوری مسابقه سرعت
gun boat
قایق توپ دار
gun boat
ناوچه توپ دار
fosher boat
کرجی ماهی گیری
flying boat
هواپیمای ابی
fly boat
کرجی تندروکه درترعه هابکارمیرود
ferry boat
قایق
ferry boat
کشتی گذاره
flat boat
یکجوردوبه پهن که دررودخانههای کم عمق بکارمیرود
flag boat
کرجی پرچم دار
flag boat
کرجی نشان دار
row boat
کرجی پارویی
jolly boat
قایق بار کشی از کشتی به ساحل و بعکس
pulling boat
boat rowing :syn
committee boat
قایق داوران در اغاز و پایان مسیر
pulling boat
قایق پارویی
pleasure boat
کرجی تفرجی
pleasure boat
کشتی تفرجی
party boat
قایق بزرگ حامل مشتریان
packet boat
کرجی پستی کشتی مسافربر
packet boat
کشتی نامه بر
destroyer boat
قایق اژدر افکن
crash boat
قایق نجات
safety boat
قایق نجات
night boat
قایق اماده
long boat
بزرگترین کرجی که وابسته بکشتی بازرگانی است
long boat
کرجی بزرگ
life boat
کرجی نجات
fishing boat
کرجی ماهی گیری
paddle boat
کرجی بخاری که با چرح پره دار رانده میشود
boat train
[خط ]
قطار با ارتباط به کشتی
[برای سفر]
miss the boat
<idiom>
ازدست دادن فرصت
rock the boat
<idiom>
واژگون کردن
The boat sank.
قایق غرق شد
rowing boat
قایقپاروئی
whale boat
قایقصید
boat trains
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat train
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat people
پناهندگانی که با قایق از کشور خود فرار کنند
patrol boat
ناوچه گشتی
sailing boat
قایق بادبانی
boat hook
هوک قایق
boat hook
چوب دست قایق
towing boat
کرجی
to rock the boat
<idiom>
گرد و خاک به پا کردن
[اصطلاح مجازی]
sauce boat
فزف سوس خوری
sauce boat
فرف چاشنی خوری
sauce-boat
فزف سوس خوری
sauce-boat
فرف چاشنی خوری
submarine boat
زیر دریای
[نظامی]
[علوم طبیعی]
towing boat
کشتی یدک کش
boat hook
چنگک قایق
boat-hook
هوک قایق
boat box
جعبه کمکهای اولیه قایق
boat call
مخابره با قایق
boat diagram
دیاگرام محل قایقها درعملیات هجومی اب خاکی
boat falls
طناب بالا کشنده قایق
boat flotilla
ناو گروه قایقهای هجومی
boat gang
نگهبان قایق
boat group
ناو گروه قایقها در عملیات اب خاکی
boat hails
شناسایی قایق
boat lanes
خط سریال هجوم قایقها درعملیات اب خاکی ستون قایقهای هجوم کننده
boat net
تور ماهیگیری با قایق
boat painter
طناب قایق
boat plug
پیته قایق
boat pool
حوضچه قایق
submarine boat
زیردریایی
boat-hook
چنگک قایق
boat boom
بوم قایق
boat awain
سرملوان
boat anchor
لنگر قایق
boat-hook
چوب دست قایق
boat-hooks
هوک قایق
boat-hooks
چوب دست قایق
boat-hooks
چنگک قایق
assault boat
قایق هجومی
torpedo boat
اژدر افکن
torpedo boat
ناوچه اژدر افکن
boat rod
چوب کلفت ماهیگیری با قایق
bare boat
قرار داد اجاره کشتی
to boat to a mummy
له کردن
torpedo boat
ناو اژدرافکن
beef boat
ناو تدارکاتی
inboard engined boat
کرجی که موتورش در میان انست
To launch a ship (boat).
کشتی به آب انداختن
single banked boat
قایق تک پارو زن
motor torpedo boat
قایق موتوری سریع السیراژدر انداز
boat awain's locker
انبار خدمه قایق
boat rendezvous area
منطقه الحاق قایقهای ناو گروه
an outboard engine boat
کرجی ای که موتور ان دربیرون ان واقع شده است
double banked boat
قایق دو پارو زن
double banked boat
قایق جفت پارو زن
bare boat charter
اجاره دربست وسیله نقلیه
boat rendezvous area
منطقه تجمع قایقها
form
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
form
کد چهار حرف که نوع داده را به صورت فایل RIFF مشخص میکند
form
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
in form
اماده
in form
خوش حالت
form
نظم فرم
form
طرز ورفتار
form
نوع
form
قسم
form
سابقه فعالیت اسب
form
وسایل جانبی که مربوطه به خروجی چاپگر هستند.
form
یات مربوطه را وارد میکند
form
حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
three form
فرم تریو
re form
دوباره درست کردن
form
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
out of form
غیراماده
out of form
بدحالت
form
شکل دادن
form
ورقه
form
ساخت
form
ایجاد یک شکل
form
صفحهای از صفحات کامپیوتری
form
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
form
یات هر آدرس وارد آن شود مثل نام و آدرس و شغل
form
امادگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com