English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (7 milliseconds)
English Persian
two columns split bet شرطشکافتندوستون
Other Matches
columns ردیف
columns ستون نظامی
columns رکن
columns ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند
columns برج
columns مجموعهای از حروف که یک زیر دیگر چاپ میشود
columns بیت بررسی هر بیتی روی هر ستون پانچ کارت یا نوار
columns خط عمودی که محل و پهنای ستون را مشخص میکند
columns خط ی از اطلاعات چاپ شده درباره یک حرف موازی با کوتاهترین قسمت کارت
columns چاپگری که بیشترین پهنای خط از حروف را دارد
columns در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
columns استاتور
columns پایه
columns ستون
columns ستون ها
columns صف ستون راهپیمایی یاموتوری
columns ستون روزنامه
doubled columns ستونهای مضاعف
spinal columns ستون مهره ها
packed columns ستونهای پرشده
spinal columns تیره پشت ستون مهره
snaking columns ستونهای مارپیچی
spinal columns ستون فقرات
newspaper columns ستونهای روزنامه
coupled columns ستون های دوتایی
free standing columns ستونهای مستقل یا مجزا
to be split [over something] [with somebody] ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
split جدا شدن از گروه
split up <idiom> جداشدن
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
split up شکستن
split up پاره شدن
split up از هم جدا شدن از هم پاشیدن
to split the d. میانه را گرفتن
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
do split ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
split second ان
split second قسمتی از ثانیه
split از جبهه دورافتادن
split ترک برداشتن تقسیم کردن
split مساوی
split دو نیم کردن
split میلههای باقیمانده
split پا باز
split یک پا جلوو یک پا به عقب
split وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split شکافتن
split دونیم کردن
split چاک
split از هم جدا کردن
split ترک
split انشعاب
split دوبخشی شکافتن
split نفاق
split شکاف
split wheel نیم چرخ
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
split window پنجره تقسیم بندی شده
straddle split وضع باز پاها به طرفین
split spoon قاشق نمونه برداری
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
split trail سهم باز
split ring فنر نمونه گیر
split risk تفکیک خطر
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split tackle تکل قیچی
to split one's sides از خنده روده برشدن
to split hairs موشکافی کردن
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
split the difference <idiom> واریز اختلاف پول
split hairs <idiom> فرق گذاشتن
banana split نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
split link چاکشاخهایرابط
split bet شرطدوحالته
split-level سه نیم اشکوبی
split screen صفحه شکافته
split-level چند سطحی
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
to split the difference تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
to split hairs نکته گیری کردن
to split hairs باریک بین شدن
split line خط قالب
split bricks اره کردن اجر
split bricks بریدن اجر
split brain دوپاره مخ
split screen صفحه شکسته
split peas لپه
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
split-screen صفحه تقسیم بندی شده
lickety split باسرعت وتعجیل
lickety split باعجله
split screen صفحه نمایش تقسیم شده
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
split screen صفحه نمایش دوبخشی
split-screen صفحه نمایش دوبخشی
split-screen صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen صفحه شکافته
split-screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen صفحه تقسیم بندی شده
split cameras دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split decision رای اکثریت داوران
split jump پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split pipe نیم لوله
split pipe ناو
split pin میله لولا
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split phase انشقاق فاز
split pen میله لولا
split pea لپه
split pea نخود دولپه
split-screen صفحه شکسته
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split hair موشکافی
split screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split jump پرش روسی
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
two dozens split bet دوتادوجینشرط
don't split hairs this much <idiom> خیلی مته روی خشخاش نگذارید
don't split hairs this much <idiom> مو را از ماست نکشید
split pole converter تبدیل گر با انشقاق قطب
split pole motor موتور کمکی
split half method روش دو نیمه کردن
split phase motor موتور با انشقاق فاز
split anode magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
split sound system کانال صوتی دوگانه
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
split side ring لبه فنر جدا شدنی
split pole motor موتور با قطب چاکدار
side by side columns ستونهای پهلو به پهلو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com