English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
type of duty نوع کار
Other Matches
off duty خارج از خدمت
duty فرض کار
on duty سر خدمت
to be on duty سرخدمت بودن
to be on duty درماموریت بودن
while on duty حین انجام وفیفه
duty تکلیف
the d. of duty ادای وفیفه
duty وفیفه
off duty مرخصی راحتی نگهبانی
off duty خارج از نگهبانی
duty گماشت
that is beyond my duty این از وفایف من خارج است
the d. of duty انجام وفیفه
while on duty حین خدمت
be off one's duty سر خدمت نبودن
duty حق
off duty <idiom> دروقت آزاد
duty کار
duty ماموریت خدمت نگهبانی
duty ماموریت
duty نگهبان
duty عوارض گمرکی عوارض
duty خدمت
on duty درحین خدمت
field duty خدمات رزمی
estate duty مالیات بر ارث
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
free of duty معاف از عوارض گمرکی
field duty ماموریت رزمی
fatigue duty کاراجباری در سربازخانه
fatigue duty کار بیگاری
fatigue duty بیگاری
extra duty وفیفه اضافی ماموریت اضافی
extra duty خدمت اضافی
exempt from duty معاف از خدمت
estate duty مالیات ارث
duty with troops در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
duty to god وفیفه شخص نسبت به خدا
duty station محل خدمت
to perform one's duty انجام وفیفه کردن
duty cycle دوره کار
duty free معاف ار مالیات
duty free معاف از عوارض گمرکی
duty free بخشوده از حقوق گمرکی
duty factor دوره کار
duty factor ضریب کار
duty cycle ضریب کار
periodic duty کار متناوب
duty call دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
duty branch رسته
duty branch رسته خدمتی
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
duty assignment ارجاع شغل
duty free معاف ازحقوق گمرکی
duty free فاقد حقوق گمرکی
duty hands گروه نگهبانان
duty ship ship mission active
duty roster دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
duty roster لوحه نگهبانی
duty rated بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
duty position محل شغلی
duty position شغل ارجاعی
duty position شغل
duty paid گمرک پرداخته
duty paid گمرک شده
duty officer افسرمداومتکار ستاد
duty officer افسر نگهبان ستاد
duty hands نگهبانان
duty status وضعیت خدمتی
sense of duty حس وفیفه شناسی
staff duty وفیفه ستادی
staff duty ماموریت ستادی
protective duty حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
probate duty هزینه تصدیق وصیتنامه
staff duty کار ستادی
post of duty پاسگاه
point duty نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
stamp duty تمبر عوارض تمبر مالیاتی
stamp duty حق تمبر
temporary duty شغل موقت
rate of duty نرخ عوارض
rated duty کار اسمی
send on duty مامور کردن
sea duty خدمت دریا
sea duty ماموریت دریایی
shore duty ماموریت کار در ساحل یاپایگاه خودی
shore duty خدمت ساحل
religious duty فریضه
religious duty فرض وفیفه
ready for duty اماده خدمت
ready for duty اماده انجام وفیفه
ready for duty اماده کار
personal duty واجب عینی
personal duty فرض عینی
laspe from duty ترک وفیفه
lapse from duty ترک وفیفه
to stand to one's duty وفیفه خودرا انجام دادن
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
transit duty حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
treaty duty حق متعارف گمرکی
inland duty گمرک داخلی
inland duty حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
individual duty واجب عینی
import duty حقوق واردات
line of duty مسیر خدمتی
line of duty نحوه انجام وفیفه
special duty کار ویژه
temporary duty ماموریت موقت
that is your duty and not mine این وفیفه شماست
that is your duty and not mine نه وفیفه من
officer on duty افسر مسئول
officer on duty افسرنگهبان ستاد
officer on duty افسر مداومت کار
neglect of duty غفلت در انجام وفیفه
this duty precedes all others این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
to overrun one's duty از انجام وفیفه شانه خالی کردن
to p a soldier to duty سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
i deed it my duty to وفیفه خود می دانم که
customs duty عوارض گمرکی
acceptance duty الزام به قبولی نویسی
duty-free معاف از گمرک
dereliction of duty وفیفه نشناسی
dereliction of duty ترک وفیفه
To do (perform) ones duty. تکلیف خود را انجام دادن
duty-bound حینانجام وفیفه
death duty مالیات بر ارث
heavy-duty مخصوص کارسنگین
heavy duty مخصوص کارسنگین
bounden duty وفیفه واجب یا لازم
breach of duty ترک خدمت
breach of duty ترک وفیفه
in the line of duty <idiom> کار یا رویدادی بصورت قسمتی از کار
export duty حقوق صادرات
aviation duty شغل پروازی
aviation duty شغل خلبانی
customs duty تعرفه گمرکی
customs duty حقوق گمرکی
advalorem duty حقوق گمرکی براساس ارزش کالا حقوق گمرکی از روی قیمت
shrink one's duty از انجام وظیفه شانه خالی کردن
export duty تعرفه صادرات
ad valorem duty حقوق گمرکی براساس قیمت کالا
ad valorem duty حقوق گمرکی به نسبت ارزش کالا
active duty ارتش کادر
active duty خدمت کادر ثابت
export duty هزینه صادرات
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
sense of duty <adj.> وظیفه شناسی
uninterrupted duty کار مداوم غیر یکنواخت
uninterrupted duty کار بی وقفه
duty cycle چرخه کار
countervailing duty حقوق گمرکی جبرانی
combat duty امور رزمی
combat duty ماموریت رزمی
day of duty تعداد روزهای خدمت
continuous duty کار مداوم یکنواخت
collective duty واجب کفایی
collective duty فرض کفایه
day of duty روزخدمت
continuous duty کار پیوسته
The officer on night duty. افسر کشیک شب
fulfilment of a religious duty اداء فریضه
delivered duty paid یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
delivered duty paid تحویل پس از پرداخت عوارض مربوطه
short time duty کار موقت
heavy duty revetment پوشش با مقاومت زیاد
active duty for training اموزش زیر پرچم
heavy duty relay رله جریان قوی
mistake while in discharge of duty خطا در حین انجام وفیفه
permanent duty station پادگان دایمی
permanent duty station محل خدمت دایمی
to release [from responsibility, duty] معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ]
heavy duty boot نیمچکمه
type فرمان TYPE
type حروف چاپی حروف چاپ
type وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type تعریف پردازنده یا انواع داده که یک متغیر در کامپیوتر دارد
type متغیری که هر نوع داده مثل عددی , متن و... را می پذیرد
type مدل
type گونه الگو
type رقم
type قسم
type نوع
type متغیری که فقط حروف الفبا عددی را می پذیرد
type تیره
type سنخ تیپ
type سنخ
type ساختمان
type نوع خون را معلوم کردن
type نوع خون
type با ماشین تحریر نوشتن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
type باسمه ماشین تحریر
type کلیشه
type قبیل
type نمونه
he is not of that type ازان قبیل اشخاص نیست
he is not of that type جنم انراندارد
type of use نمونه کاربرد
Personal effects are duty-free. لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com