Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (6 milliseconds)
English
Persian
uranium pile
مشعل اورانیومی
uranium pile
مشعل هسته اتمی
Other Matches
uranium
اورانیوم
uranium
U :symb
uranium
اورانیم
depleted uranium
اورانیوم تهی شده
fuel: enriched uranium
سوختاورانیم
fuel: natural uranium
سوختاورانیمطبیعی
pile
خامه فرش
pile
گوشت فرش
[قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
pile
پیل
pile
کرک
pile
ستون
pile-up
تصادف چند ماشین
pile-up
تراکم کار
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile up
<idiom>
روی هم قرار دادن
to pile it on
اغراق گفتن
pile
نوک تیر
pile
تیرپایه
pile
دستک
pile
ستون پل
pile
کپه
pile
کومه
pile
ستون ستون لنگرگاه
pile
توده
pile
پارچه خزنما
pile
خواب پارچه
pile
یک تارموی
pile
مقدار زیاد کرک
pile
سد موج شکن
pile
توده کردن کومه کردن
pile
پیل اتمی
pile
اندوختن
pile
شمع
pile
پرزقالی وغیره
pile helmet
کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
raking pile
شمع پشتبند
to make a pile
پول بسیار اندوختن
to pile arms
چاتمه زدن
pile plank
سپر
timber pile
پایه چوبی
storage pile
انبار مصالح در کارگاه
shoe of a pile
نوک شمع
pile planking
دیوار سپر فولادی
sheet pile
سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
sand pile
توده شن
sand pile
توده ماسه
screw pile
شمع پیچی
to pile up or on the agony
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
silk pile
خامه ابریشمی
silk pile
پرز ابریشمی
pile height
ارتفاع پرز
[این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
bale of pile
عدل کرک
bale of pile
عدل خامه
make a pile
<idiom>
پول هنگفتی به جیب زدن
make a pile
<idiom>
بار خود را بستن
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
pile-ups
تصادف چند ماشین
pile-ups
تراکم کار
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
to pile up a ship
کشتی را بخاک نشاندن
unspun pile
[خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
atomic pile
واکنشگاه اتمی
pile bent
پایه
nuclear pile
پیل هستهای
king pile
تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
head of a pile
سر شمع
friction pile
شمع اصطکاکی
friction pile
شمع مالشی
foundation pile
میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
foundation pile
تیر فونداسیون
f. pile or pyre
توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
dry pile
باطری قلمی
dry pile
پیل خشک
driven pile
شمع کوبیده
cross or pile
شیر یا خط
concrete pile
شمع بتنی
concrete pile
پایه بتونی
bored pile
شمع درجا
bearing pile
تکیه گاه پایه کوب
pile bent
خرک
pile cap
دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile cap
کلاهک شمع
pile foot
قسمت تحتانی شمع
pile foundation
شالوده شمعی
pile foundation
شمع پی
pile foundation
فونداسیون ستون
pile group
دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pile hammer
چکش شمع کوب
pile head
قسمت فوقانی شمع
pile head
سر شمع
pile engine
شمعکوب
pile driver
شمعکوب
pile driver
تیرکوب
pile driving
شمعکوبی کردن
pile planking
سپرکوبی
pile dwelling
ابسرا
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
steam pile driver
شمعکوب بخاری
steam pile driver
دنگ بخاری
end bearing pile
شمع نوک تیز
double-pile house
خانه دو خوابه
carbon pile regulator
نافم کربنی
pile driving appartus
ماشین شمعکوبی
carbon pile voltage regulator
تنظیم کننده ولتاژ زغالی
To make money. To make ones pile.
پول درآوردن ( ساختن )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com