English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (15 milliseconds)
English Persian
use one's head/bean/noodle/noggin <idiom> عمیقا فکر کردن درمورد
Search result with all words
head سر
head کله
head راس عدد
head نوک
head ابتداء
head انتها دماغه
head دهانه
head رئیس
head سالار عنوان
head موضوع
head منتها درجه موی سر
head فهم
head خط سر
head فرق سرصفحه
head سرستون
head سردرخت
head اصلی
head عمده
head مهم
head : سرگذاشتن به
head دارای سرکردن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دربالا واقع شدن
head سرفشنگ
head عناصر اولیه ستون
head پیش رو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head سرپل توالت ناو
head عازم شدن سرپل گرفتن
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ضربه با سر
head هد
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head دستشویی قایق بالای بادبان
head نوک پیکان
head راس
head عنوان مبحث
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head رهبری کردن مقاومت کردن
head دهنه ابزار
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head افت
head ارتفاع فشاری
head دماغه
head بخش بالایی وسیله
head شبکه یا بدنه
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head-dresses روسری زنانه
head-dresses پوشاک سر ارایش مو
head-dresses ارایش سر
head on شاخ بشاخ
head on از سر
head on از طرف سر
head on روبرو
head on نوک به نوک
head-on شاخ بشاخ
head-on از سر
head-on از طرف سر
head-on روبرو
head-on نوک به نوک
head first باکله
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head-first باکله
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
addle head ادم بی کله
addle head ادم کودن
air head سر پل هوایی
arrow head نوک پیکان
arrow head سرتیز
arrow head خط میخی
arrow head علامت پیکان
arrow head پیکان نشان دهنده محل پیاده شدن افراد
at the head of the poll حائز اکثریت
beach head سر پل
beach head سر پل ساحلی
bridge head سر پل
bridge head سر پل ساحلی
branch head دهانه ابگیر نهر درجه یک
brazier head rivet نوعی پرچ با سر بزرگ ونازک
breech head پیشانی جنگی گلنگدن یا کولاس
broad head نوک پیکان با 2 یا 3 تیغه
bulk head دیواریکه برای جلوگیری ازفشار اب یا خاک ساخته میشود
bull head کله گاوی
button head سر عدسی در پیچ ها
mushroom head سر عدسی در پیچ ها
by an inclination of the head با خم کردن سر
cable distribution head مقسم سر کابل
cable head سر کابل
central head فشار مرکزی
cheese head سر عدسی در پیچها
chuckle head ادم خرف یا بی کله
circular cutter head چاقوی گرد
Other Matches
noggin سر
noggin سرانسان
noggin سطل چوبی لیوان چوبی
noodle ماکارونی احمق
noodle رشته فرنگی
noodle ابداع کردن
noodle [ American E] [ Canadian E] کله [اصطلاح روزمره]
noodle [ American E] [ Canadian E] سر [اصطلاح روزمره]
not have a bean <idiom> حتی یک شاهی هم پول نداشتن
bean باقلا
bean لوبیا
bean دانه حبه
bean چیزکم ارزش وجزئی
bean ضربه زدن به سر توپزن باپرتاب توپ
st ignatius's bean پاپیته
navy bean لوبیای چشم بلبلی سفید
broad bean باقلا
marrow bean لوبیای تخم درشت باغی
castor bean دانه سمی کرچک وخود این گیاه
kidney bean لوبیا قرمز
jelly bean ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
bean caper پیرسن داری
bean pod خرنوب
bean pod غلاف باقلا
bean tree درخت خرنوب
lima bean نوعی لوبیا بنام لاتین limensis Phaseolus
wax bean لوبیا چیتی
kidney bean لوبیا
soya bean دانهسویا
bean sprouts جوانهلوبیا/نخود/باقلا
runner bean رجوع شود به bean pole
green bean لوبیای سبز
pontic bean باقلای مصری
shell bean لوبیایی که مغز ان خوراکی است
jelly bean نوعی اب نبات پاستیل
shell bean دانه مغذی لوبیا
bean feast میهمانیکهدرآنغذایزیادیجهتخوردنیافتمیشود
flow bean توپکدرگردش
coffee bean دانهدرختقهوه
French bean لوبیای سبز
French bean لوبیا
string bean انواع لوبیا سبز
snap bean لوبیا سبز
snap bean لوبیافرنگی
french or haricot bean لوبیا
bean bag chair صندلیکیسهایراحتی
head to head polymer بسپار سر به سر
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
go to head of مست کردن
well head سر چشمه
go head ادامه بدهید بفرماید
go head پیش بروید
to go off one's head دیوانه شدن
one way head سریکجهته
Off with his head ! سرش را ببرید !
R/W head وسیله
R/W head HEAD WRITE/READ
keep one's head دست پاچه نشدن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
from head to f. ازسرتاپا
to head off عازم شدن [گردش]
head way بجلو
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
go to one's head <idiom> مغرور شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
head to head رقابت شانه به شانه
off with his head سرش را از تن جدا کنید
per head متوسطمیانگین
head up <idiom> رهبر
keep one's head <idiom>
with head on سربه پیش سر به جلو
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head well چاه پیشکار
head well مادر چاه
head way پیشروی
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشرفت
over head هزینه سربار
keep one's head خونسردبودن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
round head برگردان
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
rivet head کله پرچ
recording head نوک ضبط
read head هد خواندن راس خواندن
record head نوک ضبط
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
round head سر گرد
swelled head خودخواه
static head فشار ایستایی
read head نوک خواننده
running head خط عنوان هرصفحه در متن
scald head کچلی
splash head پاشش گیر
spindle head سر هرزگرد
to knock head سجود
tension head بار کشش
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spear head گروه جلودار
ti lift one's head نیرو گرفتن
shock head دارای موی فراوان
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head نیروگرفتن
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
sculptured head سردیس
shock head انبوه گیسو
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
sculptured head پیکره سر ادمی
the crown of the head فرق سر
knock on the head نقش بر اب کردن
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
net head ارتفاع موثر
output per head تولید سرانه
output per head بازده سرانه
per head tax مالیات سرانه
magnetic head هد مغناطیسی
magnetic head نوک مغناطیسی
lunk head ادم کله خر
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
letter head سر کاغذ
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
long head دوراندیشی
long head زیرکی
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
percolation head ارتفاع نفوذ
pile head قسمت فوقانی شمع
pile head سر شمع
print head نوک چاپ
print head هد چاپ
pudding head ادم کودن و نادان
pudding head بلید
puzzle head که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
raise its head پیدا شدن
raise its head پدید امدن
raw head نوک خواندن
raw head نوک خواننده
pressure head ارتفاع فشار
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
power head سر موتور
piston head سرپیستون
piston head کف پیستون
playback head وسیلهای که سیگنالهای ضبط شده روی رسانه ذخیره سازی را می خواند و آنها را به سیگنال الکترونیکی تبدیل میکند
poise of head وضع قرار گرفتن سر روی تن
popy head خشخاش
pope head جاروب گردیا دسته دراز
poppet head پایه
poppet head گیره
poppet head طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
poppy head خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
read head نوک خواندن
shaft head راسستون
To fall head first . با سر بزمین خوردن
I slogged him on the head . کوبیدم تو سرش
She is head and shoulders above others . یک سر وگردن از بقیه بلندتر است
It is over my head . It is out of my depth . از فهم ودرک من خارج است
have a head on one's shoulders <idiom>
have rocks in one's head <idiom> احمق بودن
head above water <idiom> آشکاری مشکل
head-hunting <idiom> جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
head in the clouds <idiom> رویا پردازی
head over heels <idiom> منتهای درجه
head over heels <idiom> کاملا ،عمیقا
head shrinker <idiom> روانپزشک
He shook his head. سرش راتکان داد (بعلامت مخالفتی ونفی )
It passed over my head. از بالای سرم رد شد
head teacher معلممدرسه
shaft head محور
shower head سردوش
snare head سربند
swivel head سرحلقهگردان
tubing head سرلوله
types of head انواعسرپیچ
wheel head سرچرخدنده
crowned head ملکهپادشاهحاکم
head boy بچهسمبلمدرسه
head girl بچهسمبلونمونهمدرسه
head of state پادشاه
head of state ملکهیارئیسجمهور
head start <idiom> کاری را قبل از بقیه انجام دادن
off the top of one's head <idiom> خودبه خود ،از روی خاطرات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com