Dictiornary-Farsi | usual terms | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 72 (1 milliseconds)

English	Persian
usual terms	شرایطمعمولی


Other Matches

better than usual	بهترازهمیشه یاهروقت
it is our usual p to	معمول ما این است که
it is usual with him	عادت دارد
as usual <idiom>	طبق معمول
it is usual with him	معمول اوست
as usual	مطابق معمول
as usual	مانند همیشه
usual	معمول
usual	متداول
usual	همیشگی
usual	عادی مرسوم
After the usual courtesies.	پس از تعارفات معمول
In the ( same ) usual place.	در همان جای همیشگه
It was the usual scene.	صحنه [موقعیت] معمولی بود.
usual conditions	شرایط معمول
He's back to his usual self.	او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.]	این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.	سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
terms	شرایط
to come to terms	سازش یا موافقت پیداکردن
To come to terms with someone .	با کسی کنا رآمدن
come to terms <idiom>	به موافقت رسیدن
it is a in terms	پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
in terms of	برحسب
terms	ضوابط
come to terms	سازش کردن
We are on very friendly terms .	میانه ماخیلی گرم است
We are not on speaking terms .	با هم قهر هستیم
implied terms	شرایط ضمنی
delivery terms	نحوه تحویل
implied terms	شرایط تلویحی
technical terms	شرایطدگرگونی
delivery terms	شرایط تحویل
credit terms	شرایط اعتبار
contradiction in terms	تناقص لفظی
conference terms	شرایط کنفرانس
botanical terms	اصطلاحات گیاه شناسی
architectural terms	اصطلاحات معماری
mutual terms	شرایط متقابل
perturbation [terms]	آشفته [در نظریه اختلال] [فیزیک]
scientific terms	شرایطعلمی
popular terms	شرایطتودهای
we are not on speaking terms	با هم حرف نمیزنیم با هم قهر هستیم
shipping terms	شرایط حمل
settlement terms	شرایط تسویه
settlement terms	شرایط پرداخت
payment terms	شرایط پرداخت
nautical terms	اصطلاحات دریایی
mutual terms	شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
liner terms	شرایط خط کشتیرانی
landed terms	قیمت کالا به شرط تخلیه درمقصد
terms of shipment	شرایط حمل
terms and conditions	ضوابط و شرایط
terms of trade	شرایط مبادله
terms of trade	شرایط معامله
terms of payment	شرایط پرداخت
terms of trade	رابطه مبادله
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .	با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
She is on familiar (intimate) terms with me.	با من رویش باز است
reasonableness of terms in contract	معقول بودن شرایط قرارداد
the difference between the consecutive terms	اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
I am on intimate terms with one of the ministers .	با یکی از وزراء نزدیک هستم
ink hard terms	اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
terms and conditions of the credit	ضوابط و شرایط اعتبار
sum of the terms of an infinite sequence	مجموع یک دنباله [ریاضی]
sum of the terms of an infinite sequence	سری [ریاضی]
international commercial terms (incoterm	قراردادهای تجارت بین الملل که بوسیله اتاق بازرگانی بین الملل تهیه شده است
To talk in contradictory terms. To contradict one self .	ضد ونقیض با من حرف زدن
international commercial terms (incoterm	اینکوترمز
To talk in measured terms . To talk slowly.	شمرده صحبت کردن
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms]	چیزی را قسطی خریدن