English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
venomous snake's head سرمارزهری
Other Matches
venomous سمی کینه توز
venomous زهردار
venomous زهر الود
snake مار
snake out خارج کردن کالا از انبار ناو
snake اژدر بنگال
snake مارپیچ رفتن
snake مارپیچی بودن
snake دارای حرکت مارپیچی بودن
snake oil دوای ضدزهرمار
snake oil تبلیغ میکند
snake oil داروهایی که ادم دوره گرد
snake mode روش تعقیب مارپیچی درپدافند هوایی روش پروازمارپیچی هواپیما
plumber's snake فنر یاسیم لوله پاک کن
snake in the grass خطر نزدیک دوست دو رو
snake in the grass خطر محتمل
rat snake مار موش خوار
snake bitten مارگزیده
snake dance رقص مارپیچی
ring snake مار حلقه دار اروپایی
milk snake مار بی زهرخاکستری
snake fence نرده مارپیچ
snake charmer مارگیر
snake charmer ساحر مار
snake charmers مارگیر
snake charmers ساحر مار
snake in the grass <idiom> دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
garter snake مار بی زهرزنده زای راه راه امریکا
indigo snake snake bull=
glass snake نوعی سوسمارمخصوص امریکای جنوبی
grass snake مارحلقه دار
water snake مار ابی
king snake انواع مارهای جنس Lampropeltis
To snake the dust off the carpet. خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
Much as the snake hates the penny-royal, the herb . <proverb> مار از پونه بدش مى آید در لانه اش سبز مى شود .
head to head polymer بسپار سر به سر
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
keep one's head دست پاچه نشدن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
keep one's head خونسردبودن
to go off one's head دیوانه شدن
head off <idiom> به عقب برگشتن
head first از سر سراسیمه
head-first باکله
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
Off with his head ! سرش را ببرید !
to head off عازم شدن [گردش]
head for به سمت معینی در حرکت بودن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
head well چاه پیشکار
per head متوسطمیانگین
head way پیشرفت
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
head way بجلو
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
R/W head وسیله
head to head رقابت شانه به شانه
off with his head سرش را از تن جدا کنید
over head هزینه سربار
head ضربه با سر
well head سر چشمه
with head on سربه پیش سر به جلو
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head well مادر چاه
from head to f. ازسرتاپا
head first سربجلو
head way پیشروی
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
head way بلندی طاق سرعت
one way head سریکجهته
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
R/W head HEAD WRITE/READ
head شبکه یا بدنه
head بخش بالایی وسیله
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head سرستون
head پیش رو
head عناصر اولیه ستون
head سرفشنگ
head سرپل توالت ناو
head فرق سرصفحه
head عازم شدن سرپل گرفتن
head منتها درجه موی سر
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head خط سر
head دماغه
head سردرخت
head رهبری کردن مقاومت کردن
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head عنوان مبحث
head دارای سرکردن
head راس
head مهم
head فهم
head دهنه ابزار
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head ارتفاع فشاری
head دربالا واقع شدن
head اصلی
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head نوک پیکان
head افت
head : سرگذاشتن به
head-on شاخ بشاخ
head دستشویی قایق بالای بادبان
head-on از طرف سر
head on از طرف سر
head on روبرو
head on نوک به نوک
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head انتهای میز بیلیارد
head عمده
head سر
head کله
head هد
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head راس عدد
head توپی کامل و سایر متعلقات
head-on از سر
head on از سر
head ابتداء
head-on نوک به نوک
head first باکله
head موضوع
head سالار عنوان
head رئیس
head on شاخ بشاخ
head-on روبرو
head دهانه
head انتها دماغه
head نوک
read head نوک خواننده
round head سر گرد
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
read head هد خواندن راس خواندن
recording head نوک ضبط
rivet head کله پرچ
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
record head نوک ضبط
round head برگردان
running head خط عنوان هرصفحه در متن
tension head بار کشش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
spear head گروه جلودار
swelled head خودخواه
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
spindle head سر هرزگرد
splash head پاشش گیر
the crown of the head فرق سر
ti lift one's head نیرو گرفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
scald head کچلی
sculptured head پیکره سر ادمی
sculptured head سردیس
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to gather head نیروگرفتن
static head فشار ایستایی
read head نوک خواندن
piston head سرپیستون
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
raise its head پدید امدن
net head ارتفاع موثر
output per head تولید سرانه
lunk head ادم کله خر
lost head افت بار
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
letter head سر کاغذ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com