English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
English Persian
voice edit buttons دکمههایتصیحصدا
Other Matches
edit/search buttons اصلاحگر
edit/search buttons دکمهجستجوگر
buttons نوکر
buttons شاگرد
buttons دکمه
buttons پادو
buttons تکمه
Do up your shirt buttons. تکمه های پیراهنت راببند
Your buttons have come undone. تکمه های باز شده است
My buttons mave come off. تکمه های لباسم کنده شده
push someone's buttons <idiom> کفر کسی را در آوردن
sew-through buttons دکمهدوختداخلی
system buttons دکمههایسیستم
belly buttons ناف
preset buttons دکمههای
push buttons دکمهفشار
edit ویرایش کردن
edit ترکیب برنامههای جداگانه و استاندارد کردن فراخوان ها و مراجعه ها در آنها
edit فرآیندی که بررسی میکند آیا داده جدید نیازهای لازم را دارد پیش از اینکه کل داده و محتوای اطلاعی آن بررسی شود
edit فضایی در صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
edit کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
edit ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
edit تغییر دادن و تصحیح کردن متن یا برنامه
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edit ویراستن
edit تصحیح کردن تنظیم کردن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit نشر کردن
edit کلمات دستوری و دستور العملی که در هنگام ویرایش به کار می روند
channel scan buttons دکمهکانالیاب
stitch control buttons دکمههایریزودرشتبافت
edit mode حالت ویرایش وضعیت ویرایش
pre edit پیش ویراستن
pre edit edit
edit mode مد ویرایش
post edit ویرایش داده بدست امده ازمحاسبه قبلی
edit line خط گزارش وضعیت
availability edit بررسی موجود بودن اقلام درخواستی
Don't allow co-workers to push your buttons. به همکاران میدان نده تا کفرت را در بیاورند.
with one voice بایک زبان متفقا
voice-over صدای خارج از تصویر
voice-over سخنان افزوده
voice ادا کردن
A voice came from beyond . صدائی از غیب آمد
voice بیان کردن
voice واک
voice رای
voice گفتاری
voice شفاهی صوتی
voice اواز
voice صدای انسان
voice ادا کردن
voice باصدابیان کردن
voice اوا
voice صوت
voice صدا
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice صدای سخنرانی انسان
voice تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice خروجی صوت
voice tube لولههای صدارسان
voice synthesizer ترکیب کننده صدا
voice synthesis ترکیب صدا
voice synthesis ترکیب صوتی
voice response جواب صوتی
voice recognition تشخیص صدا
voice selector انتخابگرصدا
give voice to <idiom> احساس ونظرت رابیان کن
A firm voice . صدای محکم
voice-overs صدای خارج از تصویر
At the top of ones voice . با صدای هرچه بلند تر
She has a soft voice صدای نرمی دارد
voice-overs سخنان افزوده
voice recognition تشخیص صوتی
voice recognition بازشناسی صدا
the passive voice فعل مجهول
to a ones voice to music صدای خودراباسازجفت کرد
the range of voice دانگ صدا
the public voice عمومی
the public voice ارا
negative voice منع نشانه مخالفت
negative voice رای مخالف رد کردن
negative voice قدغن کردن
the passive voice بنای مجهول
the active voice فعل معلوم
negative voice رد
the active voice معلوم
negative voice رای مخالف دادن
no one raised his voice صدای هیچکس درنیامد
voice coil پیچک صدا
voice communications ارتباطات صوتی
voice output خروجی به صورت صدا
voice output خروجی صوتی
voice operated با کار افت صدایی
voice mail پست اوایی پست صوتی
voice mail پست صوتی
voice key کلید صدایی
voice input ورودی صوتی
he started at my voice از صدای من از جا پرید
i had no voice in that matter من دران قضیه رایی نداشتم
negative voice حق رد
voice frequency بسامد صدایی
automatic voice network شبکه صوتی خودکار
My voice is not clear today. صدایم امروز صاف نیست
She has a delightfully mellow voice . صدای گرمی دارد
She has a lovely ( nice ) voice. صدای قشنگه دارد
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
voice operated device دستگاه با کار افت صدایی
voice grade channel ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
voice grade channel کانال ارسال گفتار
voice grade channel مجرای از درجه صدایی
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
voice answer back پاسخ سمعی
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
He has a rich mellow voice. صدایش گرم وپخته است
She has a lovely (nice) voice. صدای قشنگه دارد
sweet words (voice,sleep کلمات ( صدا خواب )شیرین
Speak in a low voice . Spead slowly . یواش حرف زدن
I hear a strange noise ( voice , sound ) . صدای غریبی به گوشم می رسد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com