English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (4 milliseconds)
English Persian
voice-overs صدای خارج از تصویر
voice-overs سخنان افزوده
Other Matches
voice کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice سرویس پاسخگوی کامپیوتری با استفاده از صدای سنتز شده برای پاسخ به سوالات
voice تولید مجدد صدا مشابه صوت انسان
voice صدای سخنرانی انسان
voice بیان کردن
with one voice بایک زبان متفقا
voice-over صدای خارج از تصویر
voice-over سخنان افزوده
A voice came from beyond . صدائی از غیب آمد
voice ادا کردن
voice تولید صدا مشابه صوت انسان که نتیجه سنتز صدا است
voice توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice خروجی صوت
voice صدای انسان
voice ادا کردن
voice باصدابیان کردن
voice اوا
voice صوت
voice اواز
voice گفتاری
voice واک
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice رای
voice صدا
voice شفاهی صوتی
voice recognition بازشناسی صدا
voice recognition تشخیص صوتی
voice recognition تشخیص صدا
give voice to <idiom> احساس ونظرت رابیان کن
voice output خروجی به صورت صدا
voice output خروجی صوتی
voice operated با کار افت صدایی
voice mail پست اوایی پست صوتی
voice response جواب صوتی
voice synthesis ترکیب صوتی
A firm voice . صدای محکم
At the top of ones voice . با صدای هرچه بلند تر
She has a soft voice صدای نرمی دارد
voice frequency بسامد صدایی
voice selector انتخابگرصدا
voice tube لولههای صدارسان
voice synthesizer ترکیب کننده صدا
voice synthesis ترکیب صدا
voice mail پست صوتی
voice key کلید صدایی
the passive voice بنای مجهول
the active voice فعل معلوم
the active voice معلوم
no one raised his voice صدای هیچکس درنیامد
negative voice رای مخالف دادن
negative voice قدغن کردن
negative voice رای مخالف رد کردن
negative voice منع نشانه مخالفت
negative voice رد
negative voice حق رد
i had no voice in that matter من دران قضیه رایی نداشتم
he started at my voice از صدای من از جا پرید
the passive voice فعل مجهول
the public voice ارا
the public voice عمومی
voice input ورودی صوتی
voice communications ارتباطات صوتی
voice coil پیچک صدا
to a ones voice to music صدای خودراباسازجفت کرد
the range of voice دانگ صدا
She has a delightfully mellow voice . صدای گرمی دارد
She has a lovely ( nice ) voice. صدای قشنگه دارد
voice grade channel مجرای از درجه صدایی
voice grade channel کانال ارسال گفتار
voice operated device دستگاه با کار افت صدایی
voice grade channel ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
automatic voice network شبکه صوتی خودکار
voice answer back پاسخ سمعی
voice store and forward ذخیره و ارسال صدا
voice edit buttons دکمههایتصیحصدا
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
He has a rich mellow voice. صدایش گرم وپخته است
My voice is not clear today. صدایم امروز صاف نیست
She has a lovely (nice) voice. صدای قشنگه دارد
sweet words (voice,sleep کلمات ( صدا خواب )شیرین
Speak in a low voice . Spead slowly . یواش حرف زدن
I hear a strange noise ( voice , sound ) . صدای غریبی به گوشم می رسد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com