Dictiornary-Farsi | waive one's claim | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 66 (5 milliseconds)

English	Persian
waive one's claim	از ادعای خود صرفنظر کردن


Other Matches

waive	اغماض نمودن
waive	چشم پوشیدن از
waive	ازقانون مستثنی کردن
waive	صرف نظر کردن
waive	چشم پوشی کردن
waive	رد ادعای باشگاه
waive	اسقاط کردن
waive	گذشت کردن از
waive	صرفنظر کردن از
re claim	تقاضای مجدد
having a just claim	ذیحق
non claim	فروگذاری از اقامه دعوادرمدت قانونی
cause of claim	منشاء دعوی
claim	دادخواست
re claim	مجددا ادعا کردن
claim	طلب
claim	درخواست
claim	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim	ادعا
claim	دعوی
claim	ادعاکردن
claim	طلب ادعای خسارت کردن
claim	مطالبه کردن
claim	مطالبه
claim	مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim	قرارداد رسمی خرید اسب
claim	خواسته
relinquishment of a claim	اسقاط دعوی
set up claim to	دعوی کردن
to claim somebody's life	جان کسی را ستاندن
relinquish a claim	ترک دعوی کردن
small claim	ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
relinquishment of a claim	ترک دعوی
statement of a claim	افهار نامه
submission of a claim	تسلیم دادخواست
waiving a claim	اسقاط دعوی
To claim against (sue) someone.	از کسی ادعای خسارت کردن
I have no claim to this house.	نسبت به این خانه ادعایی ندارم
to claim somebody's life	کسی را کشتن
to claim somebody's life	کسی را قتل کردن
to claim somebody's life	کسی را هلاک کردن
put in a claim for something	مدعی مالکیت چیزی شدن
claim under a guarantee	مطالبه تحت ضمانتنامه
object of claim	مدعی به
claim of compensation	ادعای خسارت
claim of insurance	ادعای اخذ بیمه
claim frame	فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
counter claim	دعوی متقابل
give up one's claim	رضایت دادن
lay claim to	ادعا کردن
loss of claim	فقدان غرامت
claim for restitution	دعوی استرداد
object of claim	خواسته
object of claim	خواسته دعوی
object of claim	مدعی به متنازع فیه
claim for indemnification	ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
advertising claim	شعار تبلیغ
First prove that you are a brother , then claim th. <proverb>	اول برادریت را ثابت کن بعد ادعاى ارث کن .
. She dropped her demands (claim).	دست از تقاضاهای خود برداشت
He lays claim to learning.	ادعای علم وفضل می کند
object of claim in respect of which	فرجام خواسته
claim guarantee form	مطالبه پرداخت ضمانتنامه
object of claim in respect of which	the to made is appeal an
object of claim in respect of which	court supreme
baggage claim area	محلتحویلساک

waive one's claim

از ادعای خود صرفنظر کردن