Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (6 milliseconds)
English
Persian
walk-in wardrobe
راهرویجارختی
Other Matches
wardrobe
صندوقخانه
wardrobe
جارختی
wardrobe
اشکاف موجودی لباس
wardrobe
قفسه
wardrobe
جا رختی
wardrobe
گنجه
wardrobe mistress
زنمسوولجارختیدرتئاتر
walk out on
ترک گفتن
to take a walk
گردش کردن یا رفتن
to walk off
ناگهان رفتن
walk off with
دزدیدن
walk off with
بلند کردن
walk out
اعتصاب کردن
walk-up
آپارتمان طبقهی اول
walk-up
بی آسانسور
walk-on
بازیگر فرعی
walk out
کاری راناگهان ترک کردن
walk out on
قال گذاشتن
walk out on
خالی ازسکنه کردن
walk through
بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
He can hardly walk.
بزور راه می رود
to walk
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk in
قدم نهادن در
to walk in
توآمدن
to walk in
واردشدن
to walk in
داخل شدن
to walk
قدم زدن
walk (all) over
<idiom>
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
walk out
<idiom>
ناگهانی رفتن
walk away/off with
<idiom>
دزدیدن
walk all over someone
<idiom>
براحتی برنده شدن
take me for for a walk
مرابه گردش ببرید
take a walk
گردش کردن
i know you by your walk
من شما را از گام برداری
walk
پیاده رو
walk
مسابقه راهپیمایی
walk
گام معمولی اسب
go for a walk
گردش رفتن
do not walk
راه نروید
to walk away with
ربودن
to walk away with
دزدیدن
to walk off with
ربودن
to walk off with
دزدیدن
i know you by your walk
میشناسم
walk
گردش پیاده گردشگاه
walk
گردش کننده راه رونده
walk
راه پیما
walk
راه رو
walk
راه رفتن گام زدن
to go for a walk
گردش رفتن
walk
گردش کردن پیاده رفتن
to walk around the block
دور بلوک خیابان راه رفتن
walk of life
<idiom>
طرز زندگی کردن
walk on air
<idiom>
روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
walk the plank
<idiom>
مجبور به استعفا شدن
walk the plank
<idiom>
مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
walk of life
شغل
to walk on eggshells
<idiom>
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
walk of life
پیشه
cat-walk
راهرو باریک
walk the floor
<idiom>
بیقرار بودن
cock of the walk
پهلوان میدان
to walk the plank
چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
walk back
شل کردن
walk-ups
آپارتمان طبقهی اول
walk-ups
بی آسانسور
milk walk
دور
code walk through
گردش درطول برنامه
walk back
به عقب خم شوید
gravel walk
جاده سنگ فرش
gravel walk
سنگ فرش
to walk the chalk
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
parapet walk
سنگرقدم زدن
side walk
پیاده رو
to walk a bicycle
دوچرخه را با دست بردن
cat walk
راه رو اویخته
to walk fast
تندراه رفتن
sheep walk
چراگاه گوسفند
to walk . To go on foot.
پیاده رفتن
cat walk
تک گذر
cat walk
ادم رو
to walk the boards
بازیگری کردن
milk walk
گشتی که شیر فروش میزند گشت
Lets go for a walk ( stroll) .
برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
To walk with ones feet wide apart.
گشاد گشاد راه رفتن
To walk with firm steps .
با قدمهای محکم راه رفتن
To sit (walk) straight.
راست نشستن ( راه رفتن )
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
covered parapet walk
گذرگاهسنگرسرپوشیده
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
We had a nice long walk today.
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
learn to walk before yaou run.
<proverb>
قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
Lets walk to the edge of water.
بیا تا لب آب قدم بزنیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com