English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 68 (1 milliseconds)
English Persian
walking dictionary فرهنگ متحرک
Other Matches
dictionary قاموس
walking راه رونده
an a to a dictionary ضمیمه فرهنگ
an a to a dictionary ذیل یاملحقات فرهنگ
dictionary لغت نامه
dictionary فرهنگ لغات
dictionary قاموس
dictionary کتاب لغت
dictionary واژه نامه
walking گردش
dictionary دیکشنری
dictionary کتاب لغت واژه نامه
dictionary فرهنگ لغات
dictionary فرهنگ
dictionary 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
They were walking three abreast. سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
walking frame قالبچهارپا
walking papers <idiom> برگه اخراج
with one's back to the walking درتنگنا عاجز شده تک مانده درجنگ
walking ticket ورقه خاتمه خدمت
walking ring پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
walking patient مریض سرپایی
A dictionary tell you what words mean . فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
lexicon [dictionary] واژه نامه
lexicon [dictionary] دیکشنری
at walking pace با سرعت پیاده روی
lexicon [dictionary] لغت نامه
walking on eggshells <idiom> [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
lexicon [dictionary] فرهنگ لغات
rhyming dictionary بخت
lexicon [dictionary] قاموس
lexicon [dictionary] کتاب لغت
walking papers ورقه خاتمه خدمت
walking library شخص دانشمند
walking library کتابخانه متحرک
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
dictionary program برنامه فرهنگ لغات
data dictionary فهرست داده ها
data dictionary فرهنگ داده ها
data dictionary لغت نامه داده
chinese walking سد ختایی
chinese walking سد چین
walking sticks حشره راست بال امریکایی
walking sticks چوبدستی
walking sticks عصا
walking stick حشره راست بال امریکایی
walking stick چوبدستی
elegant walking راه رفتن باوقار
race walking مسابقه راهپیمایی
walking leg پاهایراهرونده
walking delegate نماینده سیار
walking chair چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
walking beam میل لنگ
string walking تمرین تیراندازی با تیر وکمان
walking stick عصا
sleep walking خوابیده روی انتقال نومی
sleep walking خوابیده گردی
rhyming dictionary فرهنگ قوافی
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
eeglish persian dictionary فرهنگ انگلیسی به فارسی
external symbol dictionary فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
You should always be careful walking alone at night. همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
dictionary of occupational titles واژگان عنوانهای شغلی
data directory dictionary فهرست لغت نامه داده ها
This dictionary has many examples of how idioms are used . این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
He was walking with slow steps . با قدمهای آهسته راه می رفت
This dictionary is published(printed) in three volumes. این فرهنگ زبان درسه جلد منتشر گردیده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com