Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (10 milliseconds)
English
Persian
wash bottle
بطری شستشوی
wash bottle
اب فشان
Other Matches
WI'll you give the car a wash (wash – down) please.
ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید
to do the dishes
[to wash up]
[to give dishes a rinse]
[to wash the dishes]
شستن
[تمییز کردن]
ظرف
bottle
دربطری ریختن
bottle
محتوی یک بطری
bottle
شیشه
bottle
بطری
gourd bottle
قمقمهای که ازکدوی قلیانی بسازند
gourd bottle
قمقمه
gas bottle
سیلندر گاز کپسول گاز
gas bottle
بطری گاز
bottle neck
مانع اشکال کار
bottle rack
جا بطری
bottle-opener
دربازکنبطری
case bottle
شیشه چارپهلو
bottle-feed
بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
bottle green
سبزپررنگ
bottle bank
سطلآشغالمخصوصبطری
water bottle
غمغهآب
case-bottle
شیشه چارپر
ink bottle
مرکب دان
ink bottle
شیشه مرکب شیشه جوهر
the neck of a bottle
گردن بطری
stock bottle
شیشه ذخیره
oxygen bottle
محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
shake bottle
بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
scent bottle
شیشه عطری
scent bottle
عطر دان
weighting bottle
فرف توزین
nursing bottle
بطری شیربچه
nursing bottle
شیشه شیر بچه
leather bottle
مشک
bottle opener
دربازکن
ink bottle
دوات
bottle neck
گیر در کار
bottle-dungeon
سیاه چال
bottle-feeding
تغذیه با بطری
beather bottle
مشک
beather bottle
خیک
To bottle up a sentiment.
احساسی رادر دل خود جمع کردن
To bottle up ones anger.
خشم خود را دردل نگاهداشتن
absorption bottle
بطری جذب
case bottle
چارپر
bottle feeding
تغذیه با بطری
feeding-bottle
بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
feeding bottle
بطری سرپستانک داربرای شیردادن بچه
hit the bottle
<idiom>
الکل نوشیدن
bottle brush
شیشه پاک کن
bottle holder
پشت
bottle holder
نوکر یا ملازم پهلوان مشت زن
bottle flower
گل دکمه
bottle companion
هم پیاله
bottle neck
محل تراکم عبور ومرور
bottle holder
یاور
bottle neck
مهلکه
bottle holder
یار
bottle silt sampler
نمونه برداری با بطری
The bottle is fI'lled up with water
بطری با آب پر شده است
bottle pocket billiard
بیلیارد کیسه دار با 2 گوی ومهره بطری مانند
duplex weighting bottle
بطری دو دردار توزین
hot-water bottle
کیسهآبگرم
water bottle clip
گیرهنگهدارندهغمغمه
gas washing bottle
بطری گاز شویی
black glass bottle
بطلی
black glass bottle
بطری
bottle top mold
انگشتانه
wash out
زیان
wash out
ضرر
wash out
محو کردن شستشو
wash out
ازبین بردن
wash out
کثافات را پاک کردن
wash out
شستشو کردن
wash in
پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
wash out
شکست مردود
wash out
اب بردگی
wish wash
حرف بی ربط و پوچ
wish wash
مشروب ابکی اب زیپو
wish wash
سخن بی معنی
Go and wash yourself
برو دست ورویت رابشور
wash up
از پاافتادن
wash up
دست و رو شستن
wash out
شیار ابرو
wash out
ابرو
to wash something up
بکنار ساحل شستن چیزی
do not wash
نشورید
wash off
با شستشو پاک کردن
wash
شستن
wash
موج زایشی
wash
اب دادن شستشو
to wash down
رقیق کردن
to wash down
ابکی کردن
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
to wash up
شستن
wash
غسل رختشویی
wash
پاک کردن
wash away
با شستشو پاک کردن
wash out
از پا دراوردن
wash
شستشو دادن
to wash up
پاک کردن
wash
شستشو
back wash
فشار عقب اب
black wash
نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
To have a wash and brush up.
سروصورت راشستن (وآرایش دادن )
black wash
رنگ سیاه
back wash
حرکت اب در نتیجه پارو زدن
wash leather
جیر
dry wash
خشک شویی
dry wash
خشک شویی کردن
eye wash
داروی چشم
wash tower
فیلهشستشو
back wash
عقب زدن اب
To wash ones hands of somebody (something).
دست از کسی (چیزی )شستن (قطع مسئولیت ورابطه )
Does this material wash well?
آیا این جنس قابلیت شستشودارد؟
to wash something ashore
بکنار ساحل شستن چیزی
antique wash
دواشور کردن فرش جهت کهنه و قدیمی جلوه دادن آن
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
Is there a car wash?
آیا اینجا ماشینشویی هست؟
Is there a car wash?
آیا اینجا کارواش هست؟
wash one's hands of
<idiom>
ترک کردن
car wash
محلشستشویماشین
to let music wash over somebody
به موسیقی متن گوش دادن
[اصطلاح روزمره]
dish wash
ابی که دران فرف شسته باشند
wash basin
دستشوئی
wash PROM
پاک کردن داده از PROM
wash out valve
شیر تخلیه رسوبات در مخزن
rain wash
فرسایش ناشی از ریزش باران
rock wash
پوشش سنگی
slope wash
شیب شست
stack wash
تخلیه هوا به علت فشار گازدودکش ناو
wash and wear
بشور و بپوش
wash oil
روغن شستشو
wash linen
کهنه فرفشویی
to wash offŠout or away
باشستش بردن یاپاک کردن
wash house
رختهای شستنی
wash house
رختشوی خانه
wash heat
گرمای جوش
wash ball
صابون دستشویی
wash boiler
دیگ رختشویی
wash board
تختهای که برای ازاله اطاقها بکارمیبرند
wash board
تخته رختشویی
wash tub
تغار رختشویی
pig's wash
گنداب اشپزخانه که به خوکان میدهند
it wont wash
اگرانرابشویندرنگش میرود
wash drawing
ابرنگ سیاه
lime wash
دوغاب اهک
mere wash
اب زیپو
pig's wash
گنداب
wet wash
لباسشو
wet wash
رخت شو
wash your hands
دستهای خود را بشویید
we sent the linen to the wash
رختهای شستنی رابرختشویخانه فرستادیم
pig's wash
اشغال
pig's wash
بسباب
give it a good wash
خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
wash hand stand
روشوری
this soup is mere wash
اب زیپواست
this soup is mere wash
این سوپ خیلی رقیق است
wash deck hose
لوله شستشوی پل ناو
hand wash basin
چاهک دستشویی
wash hand stand
دستشویی
hand wash in lukewarm water
شستندستهادرآبولرم
This cloth dosent shrink in the wash.
این پارچه در آب جمع نمی شود
Whishes dont wash the dishes.
<proverb>
آرزوها و خیالات ظرفها را نمى شویند .
machine wash in lukewarm water at a gentle setting
شستشوباماشیندرآبنیمگرم وملایم
machine wash in hot water at a normal setting
شستشوباماشیندرآبنرم وگرم
machine wash in warm water at a gentle setting
شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
machine wash in warm water at a normal setting
شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com