Dictiornary-Farsi | water injection | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
water injection	پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی


Other Matches

injection	اماله
injection	پاشش
injection	داروی تزریق کردنی
injection	تنقیه
injection	تزریق
injection well	چاه تغذیه
injection pump	پمپ انژکتور
injection timing	تنظیم مقدار تزریق
injection point	نقطه تزریق
chemical injection	تزریق شیمیایی
orbital injection	دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
pilot injection	تزریق مقدماتی
fuel injection	سوخت رسانی
mud injection	تزریق گل
injection point	نقطه پاشش
injection of money	تزریق پول
injection efficiency	بازده تزریق
injection carburator	کاربراتور تزریقی یا پاشنده
injection capacity	فرفیت پاشش
injection capacity	فرفیت تزریق
hypodermic injection	تزریق زیر جلدی تزریق پوستی
emulsion injection	تزریق مصنوعی شیره قیر به داخل خاک
fule injection	تزریق سوخت
gas injection	تزریق بنزین
gas injection	پاشش بنزین
injection engine	ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
injection grid	شبکه تزریق
injection moulding	روش قالب گیری تزریقی
contra injection	تزریق قطرات ریزسوخت درخلاف جهت جریان هوا
injection molding	ریخته گری تزریقی
injection molding	قالبگیری تزریقی
injection level	سطح تزریق
fuel injection system	سیستم تزریق سوخت
mud injection hose	لولهتزریقرسوب
petrol injection pump	پمپ تزریق بنزین
integrated injection logic	IIL
petrol injection motor	موتور تزریق بنزینی
gas injection method	روش تزریق گاز
blast injection engine	موتور تزریق دم
low level injection	تزریق کم
airless solid injection	تزریق بدون کمپرسور
low level injection efficiency	ضریب بهره تزریق در سطح پایین
above water <adj.>	شناور
to p something with water	اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water	اب دادن
f.water	عرق رازیانه
to water something	آب دادن [گیاه]
water course	حق الشرب
on the water	در کشتی
above water <adj.>	روی آب
water course	حق المجری
water still	دستگاه تقطیر اب
water course	مجرای اب
mean water	میان اب
She let the water out .	آب را ول کرد
of the first water	بهترین
water down <idiom>	ضعیف شدن
water	مایع
by water	با کشتی
by water	از راه دریا
by water	از راه رودخانه
water	ابگونه
water	اب
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
to water	آب دادن
water	آب
water way	راه ابی
to water	آب ریختن
first water	بالاترین مقام
first water	درجه اول
water	پیشاب
water way	مسیل
water way	ابراهه
to drink water	اب خوردن
water paint	رنگ لعابی
water hammer	ضربت قوچ
water displacement	زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
to drink water	اب اشامیدن
water guage	فشار سنج اب
water glass	شیشه مایع
water glass	لیوان اب
the water was overknee	اب از زانو میگذشت
water pepper	فلفل ابی
water hammer	ضربت قوج
water hardening	سختگردانی با اب
water melon	هندوانه
water meter	کنتور اب
water meter	اب سنج
water mill	اسیاب ابی
water mill	اسیاب
water moccasin	مار سمی ابزی جنوب امریکا
water nymph	حوری دریایی
water nymph	الهه دریایی
water pepper	زنجبیل سگ
water pipe	لوله اب
water pipe	تنبوشه
water pipe	لوله مخصوص لوله کشی اب
swimming with water	غرق اب
swimming with water	پرازاب
surplus water	ابهای مازاد
surplus water	ابهای اضافی
surface water	اب سطحی
water lowering	زهکشی
water loss	ابکاهی
water line	خط ابخور ناو
water hazard	مانع ابی در مسیر گوی گلف
water heater	فرف ابگرم کن
water heater	ابگرم کن
water hole	سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole	چاله اب
water hyacinth	سنبل ابی
water hyacinth	وردالنیل
tap water	اب شیر
water jacket	ابدان
water jacket	صندوق اب
water jump	مانع ابی
water jump	چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level	تراز اب
table water	سفره اب زیر زمینی
water level	سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level	سطح اب
water cure	علاج بااب معالجه بااب
water lily	نیلوفر ابی
to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن
up to the middle in water	تا کمر در اب
voidance water	منجلاب
water bed	تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed	تشک ابی
water bonded	اب بند شده
water boy	بچه سقا
underground water	اب درون زمین
underground water	اب زیرزمینی
water fowl	پرنده ابی
water boy	سقا
water buffalo	گاو میش اهلی شده اسیایی
water canteen	قمقمه
unavailable water	رطوبت غیر قابل استفاده
water car	ارابه اب فروشان
water car	ارابه اب پاش
water carriage	حمل از راه اب
water bearer	ریزنده اب ابریز
water bearer	ساکب الماء
undermining by water	اب رفتگی کف
undermining by water	اب شستگی
water logging	ابسیری
voidance water	زیر اب
wade into the water	راه رفتن در اب
waste water	فاضلاب
water aspirator	خرطوم ابی
water bag	کیسه اب
water bailiff	میراب
water bailiffs	مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs	مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance	بیلان اب
water bearer	دلو
water carrier	دلو
water circulation	گردش اب
water disposal	ساختن اگو
water dog	سگ ابی
water dog	شناگر ماهر
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver	مقنی
water fast	رنگ نرو
water fast	غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast	پارچه شورنرو
water filter	صافی اب
water fowl	مرغ ابی
water front	جبهه رطوبتی
water gas	گاز اب
water gauge	اندازه اب نما
water gauge	اب پیم
water glass	شیشه محلول
water disposal	اگوکشی
water disposal	فاضلاب
water coiour	ابرنگ
to splash into water	به اب زدن
water colour	ابرنگ
water colour	رنگاب
water colour	نقاشی ابرنگی
water container	فرف اب
water content	درصد رطوبت
water cooling	خنک کنندگی اب
water cooling	خنک کردن بااب
water cress	شاهی اتی
water cure	اب درمان
to soften a water	سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
water damage	خسارت اب دیدگی
water displacement	زهکشی کردن
to sniff up water	اب رابه بینی کشیدن
water glass	اب شیشه
water plate	بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water goblet	جام آب
hot water <idiom>
water under the bridge <idiom>	همه چیز عوض شده
in hot water <idiom>	در دردسر
water pistols	آبدزدک
THere is not even a ripple in the water . <proverb>	آب از آب تکان نمى خورد .
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
Water is light . <proverb>	آب روشنائى است .
How can you know the value of water -you who live . <proverb>	تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .