Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
water proof
دافع اب
water proof
رطوبت ناپذیر
Other Matches
of proof
سوراخ نشدنی
proof
دلیل
proof
اثبات
proof
برهان
of proof
ازرموده
in proof of
برای اثبات
proof
مدرک
proof
گواه
proof
اثبات
[ریاضی]
proof
چرکنویس
proof
محک
proof
قطعی
proof
نشانه مدرک
proof
مقیاس خلوص الکل
bullet-proof
ضد گلوله کردن
clear proof
دلیل واضح
shock proof
ضد ضربه
cannon proof
ضد گلوله توپ
shell proof
ضد نفوذ گلوله
clear proof
بینه
bullet-proof
پاد گلوله
document in proof
دلیل مستند
proof by contradiction
برهان خلف
[ریاضی]
bullet-proof
ضد گلوله
proof sheet
نمونه غلط گیری
weather proof
محفوظ از اثرهوا هوا نخور
slip proof
مقام در برابر لغزش
smoke proof
غیر قابل نفوذ دود
shell proof
مقاوم در مقابل گلوله
shell proof
ضد گلوله
acid proof
ثبات اسیدی
acid proof
ضد اسید
proof of debt
دلیل طلب
proof of debt
سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
proof of laziness
دلیل تنبلی
proof of laziness
نشانه تنبلی
proof reader
غلط گیری کننده
proof reader
مصحح
proof spirit
الکل خالص
damp-proof course
عایقرطوبتی-ایزوله
proof weather
هوا پایدار
alkali proof
مقاومت محلول سوزش اور
rain proof
ضد باران
accident proof
علت وقوع حادثه
Proof – reading.
غلط گیری (تصحیح مطا لب چاپی وغیره )
cannon proof
ضد گلوله
burden of proof
مسئوولیت اثبات ادعا
burden of proof
وفیفه اثبات
burden of proof
بار اثبات
rust proof
غیر قابل زنگ زدن
onus of proof
بار اثبات
rust proof
ضد زنگ
break proof
ازمایش شکست
bomb proof
پناهگاه یاساختمانی که در مقابل بمب مقاوم باشد
bomb proof
ضد بمب
plate proof
نمونه اول صفحات و مطلب چاپ شده
proof load
بار ازمایشی
air proof
هوا ناپذیر
heat proof
نسوز
galley proof
نمونه ستونی مطالب چاپی که هنوز صفحه بندی نشده
in proof of his statement
برای اثبات گفته خود
indirect proof
برهان غیرمستقیم
foundry proof
نمونه غلط گیری شده برای تهیه کلیشه یاگراور
flame proof
ضد شعله
fire proof
ضد اتش
fire proof
نسوز
it is proof against cold
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
lead proof
ارائه دلیل کردن
explosion proof
ازمایش- انفجار
immersion proof
وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
to bring to the proof
امتحان کردن
heat proof
ضداتش
he was proof against harm
هر اسیبی را دفع میکرد
thief proof
محفوفاز دزد
thief proof
دزد نخور
to bring to the proof
ازمودن
to bring to the proof
محک زدن
he was proof against harm
اسیب بردار نبود
to bring to the proof
ازمایش کردن
high proof
سنگین
high proof
تند
explosion proof
پوشش ضد انفجار
leak proof
متراکم
to bring to the proof
به تجربه رساندن
light proof
ضد نور
fracture proof
مقاوم در برابر شکستگی نشکن
damp proof course=
لایه نمگیر
sound proof
ضد صوت
damp proof course=
لایه نمبند
damp proof
نمگیر
damp proof
نمبند
smoke proof
ضد دود
rust proof
پادزنگ
high proof
برنده
to put to proof
به تجربه رساندن
to put to proof
امتحان کردن محک زدن
earthquake proof
ضد زلزله
lean-to proof
بام سینه دیواری
to pull a proof
نمونه چاپی دراوردن
to pull a proof
نمونه دراوردن باماشین فشاردستی که ...سوی خودبکشند
to put to proof
ازمایش کردن دراوردن
to put to proof
ازمودن
earthquake proof foundation
شالوده ضد زلزله
heat proof quality
ثبات حرارتی
earthquake proof foundation
غیر مقاوم درمقابل زلزله
heat proof quality
حالت نسوزی
drip proof enclosure
حفافت در مقابل ریزش اب
proof is the result of evidenc
دلیل نتیجه مدرک است
damp proof membrane
پوسته نمبند
high proof spirit
عرق سنگین
splash proof enclosure
حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
acid proof floortile
کاشی ضد اسید
acid proof brick
آجر ضد اسید
the burden of proof rests with
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
acid proof wire
سیم ضد اسید
acid=proof galosh
گالش ضد اسید
acid proof paint
رنگ ضد اسید
acid proof floor tile
موزاییک ضد اسید
the burden of proof rests of claimant
بار اثبات بر عهده شاکی است
the burden of proof rests with claimant
البینه علی المدعی
mean water
میان اب
to water
آب دادن
water course
حق المجری
water still
دستگاه تقطیر اب
of the first water
بهترین
water course
مجرای اب
to water
آب ریختن
water
آب
water way
راه ابی
water way
ابراهه
to p something with water
اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
water
مایع
water
پیشاب
f.water
عرق رازیانه
water
ابگونه
water
اب
first water
درجه اول
first water
بالاترین مقام
water way
مسیل
to water something
آب دادن
[گیاه]
water down
<idiom>
ضعیف شدن
She let the water out .
آب را ول کرد
water course
حق الشرب
above water
<adj.>
شناور
water
اب دادن
above water
<adj.>
روی آب
on the water
در کشتی
by water
با کشتی
by water
از راه دریا
by water
از راه رودخانه
water hammer
ضربت قوج
water guage
فشار سنج اب
water hammer
ضربت قوچ
water glass
شیشه مایع
water glass
لیوان اب
to soften a water
سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
the water was overknee
اب از زانو میگذشت
to sniff up water
اب رابه بینی کشیدن
mean low water
جزر میانگین
water logging
ابسیری
water glass
شیشه محلول
water loss
ابکاهی
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
water heater
ابگرم کن
water lowering
زهکشی
water glass
اب شیشه
water hardening
سختگردانی با اب
water hazard
مانع ابی در مسیر گوی گلف
water hyacinth
وردالنیل
water injection
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water circulation
گردش اب
water jacket
ابدان
water hole
سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hyacinth
سنبل ابی
water jacket
صندوق اب
water jump
مانع ابی
water jump
چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water heater
فرف ابگرم کن
water level
تراز اب
water level
سطح اب
water lily
نیلوفر ابی
water line
خط ابخور ناو
to drink water
اب خوردن
to drink water
اب اشامیدن
water level
سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water hole
چاله اب
water carrier
دلو
water container
فرف اب
water disposal
اگوکشی
water content
درصد رطوبت
water cooling
خنک کنندگی اب
water balance
بیلان اب
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiff
میراب
water bag
کیسه اب
water cooling
خنک کردن بااب
water aspirator
خرطوم ابی
waste water
فاضلاب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com