English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
water staff gauge اشل اندازه گیری عمق اب
Other Matches
staff gauge اشل دستی
staff gauge اشل اندازه گیری ارتفاع اب رودخانه
water gauge اب پیم
water gauge اندازه اب نما
water pressure gauge اندازهفشارآب
gauge اندازه گیر عقربه نشان دهنده
gauge اشل اندازه گیر
gauge اندازه گرفتن
b & s gauge اندازه براون- شارپ سیم
gauge اندازه اندازه گیر
gauge پیمانه
gauge ازمایش کردن
gauge درجه
gauge اندازه
gauge پیمانه کردن
gauge ضخامت ورق فلزی یاقطر سیم و غیره
gauge مقیاس معیار
gauge گیج
gauge سنج
gauge اندازه تفنگ
to take the gauge of براوردکردن تخمین زدن
to take the gauge of اندازه گرفتن
gauge اندازه گیر
gauge معیار
gauge سنجیدن نمونه
gauge railway فاصله استاندارد دو ریل موازی راه اهن
line gauge وسیله اندازه گیری کلفتی خط ضخامت سنجی خط
gauge=gage مدرج کردن
gauge=gage اندازه کردن اشل
gauge=gage پیمانه
gauge=gage شابلن
hook gauge اشل قلاب شکل نوک تیز
gauge=gage درجه
gauge=gage اندازه
ionization gauge سنجه یونش
rainfall gauge باران سنج
pressure gauge فشار سنج ابگونه وموادمنفجره
ppi gauge معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
sloping gauge اشل شیبدار
snow gauge برف سنج
rain gauge باران سنج
line gauge خط کش مدرج
joiner's gauge خط کش تیره دار
sea gauge اب نشین کشتی
pressure gauge فشارسنج
gauge pressure فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
to gauge rainfall مقداربارندگی راسنجیدن یااندازه گرفتن
wind gauge دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد
wind gauge بادسنج
street gauge الگوی سطح راه
strain gauge کشش سنج
steam gauge بخار سنج
standard gauge اندازه معمولی
fuel gauge نمایشبنزین
gauge rod چوباندازهگیری
dial gauge قطر
temporary gauge اشل موقت
to gauge a vessel مظروف فرفی راپیمودن یااندازه گرفتن
to gauge a person گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
wire gauge معیار ضخامت سیم
gauge lamp لامپ داشبورد
tide gauge جزرو مد نما
thickness gauge ضخامت سنج
wire gauge مقیاس اندازه گیری ضخامت سیم یا ورق فلز
temporary gauge اشل موقتی
to gauge wind نیروی بادراسنجیدن
mitre gauge فشارسنج
gauge tube لوله پیتو
gage=gauge شابلون
gage=gauge درجه
gage=gauge پیمانه اندازه
bevel gauge گونیای فارسی
gauge cock اندازه نما
tape gauge اشل زنجیری
temperature gauge صفحهدما
tuning gauge دریچهصدا
broad gauge ریل راه اهن خیلی دور از هم
seam gauge اندازهگیریدرزلباس
gage=gauge مدرج کردن
gage=gauge اندازه زدن اشل
gauge glass درجه اب
exterior gauge درجهبازی
gas level gauge دستگاه اندازه گیری سطح بنزین
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
tank gauge float درجهشناورتانکر
birmingham wire gauge اندازه بیرمنگامی سیم
inductance strain gauge تغییر بعدسنج القائی
propellant level gauge درجهسطحپروانه
rain gauge recorder اندازه بارش ثبت شده
To gauge the situation and act accordingly. حساب کار خود را کردن
mitre gauge slot شکاففشارسنج
cylinder pressure gauge فشارسنجسیلندر
automatic tank gauge تانکردرجهدارخودکار
working pressure gauge استخراجدرجهفشار
american wire gauge اندازه امریکایی سیم
stubs wire gauge اندازه بیرمنگامی سیم
staff پرسنل
staff پرسنل ستاد ستادی
staff مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staff افسران صاحب منصبان
staff چوب بلند
staff تیر
staff چوب پرچم ستاد ارتش
staff کارمندان کارکنان
staff کارکنان
staff کارمندان
staff 1- ستاد 2- کارکنان
staff مخلوط سیمان و گچ
staff با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff قسمت ستاد
staff اعضاء هیئت
measurement of snowfall: snow gauge اندازهگیریمقداربارشباران
brown & sharpe wire gauge اندازه براون- شارپ سیم
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
Chief of Staff رئیس ستاد
leveling staff میر
staff levelling میر ترازیابی
brigade staff ستاد تیپ
general staff ستاد ارتش
Chiefs of Staff رئیس ستاد
staff sergeant گروهبان دوم
editorial staff هیئت مدیره یانویسنده
gangway staff نگهبان پله
staff manager رئیس کارگزینی
redeploy [staff] تبدیل کردن
staff supervision نظارت ستادی
supervisory staff کارمندان مباشر
conducting staff ستاد هدایت کننده
conducting staff ستاد هادی
supervisory staff مباشرین
ensign staff میله پرچم پاشنه
surveyor's staff ژالون نقشه برداری
directing staff ستاد هدایت کننده
directing staff ستاد هادی
technical staff کارمندان یا اعضای فنی
the staff of old age عصای پیری
tip staff عصای سر فلزی
staff study بررسی ستادی
staff section قطعات سمبه
redeploy [staff] برگرداندن
redeploy [staff] عوض کردن
redeploy [staff] تغییر دادن
staff of life نان یا چیزی شبیه ان
staff of life مایه حیات
staff officer افسر ستاد
pack staff بغچه نگه دار
staff section بخش ستادی
combined staff ستاد مرکب
combined staff ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
staff section قسمت ستادی دسته سمبه
treble staff موسیقی
general staff ستاد کل
quarter staff نیزه چوبی
staff coordination هماهنگی ستادی
hotel staff کارکنان هتل
member of staff کارمند
staff duty وفیفه ستادی
staff duty ماموریت ستادی
levelling staff شاخص تراز
levelling staff میر
leveling staff ژالون نقشه برداری
joint staff ستاد مشترک
staff college دانشگاه جنگ
operating staff کارمندان عملیاتی
rammer staff دسته سمبه
rammer staff چوب سمبه
planning staff ستاد طرح ریزی کننده
personal staff ستاد خصوصی فرمانده
personal staff ستاد شخصی
paraprofessional staff کارکنان غیر تخصصی
pack staff بارنگهدار
special staff ستاد تخصصی
special staff ستاداختصاصی
operating staff متصدیان
staff estimate براورد ستادی
jacob's staff مسافت سنج
army staff ستادارتش
army staff ستاد نظامی
analysis staff ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
hand staff دسته خرمن کوب
half staff نیم افراشته
general staff ستادفرماندهی
general staff ستاد عمومی
army staff ستاد نیروی زمینی
hand staff چوبدستی
integrated staff ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
staff duty کار ستادی
jack staff میله پرچم سینه
integrated staff ستاد توام
staff nurse سرپرستار
jacob's staff چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
ground staff افرادنگهداریکنندهیکزمینورزشی
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
general staff college دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
joint chief of staff رئیس ستاد ارتش
joint chief of staff رئیس ستاد مشترک
vice chief of staff دستیاررئیس ستاد
assistant chief of staff, g رکن یکم اداره یکم
supreme commander's staff ستاد کل ارتش
assistant chief of staff معاونت
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com