English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (8 milliseconds)
English Persian
weather intelligence اطلاعات هواشناسی
Other Matches
intelligence خبرگیری جاسوسی
intelligence 1-توانایی پاسخ دادن . 2-توانایی وسیله برای اجرای و پردازش برنامه
intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence اطلاعات نظامی
intelligence اطلاعات
intelligence فرشته
intelligence اطلاع
intelligence هوش
intelligence زیرکی
intelligence فراست
intelligence فهم بینش
intelligence اگاهی
intelligence روح پاک یادانشمند
critical intelligence اطلاعات مهم
critical intelligence اطلاعات حیاتی
crystalized intelligence هوش متبلور
departmental intelligence اطلاعات اداری
departmental intelligence اطلاعات وزارت خانهای
intelligence summary خلاصه اطلاعاتی
counter intelligence ضداطلاعات
concrete intelligence هوش عینی
intelligence summary خلاصه وضعیت اطلاعاتی
combat intelligence اطلاعات رزمی
biographical intelligence اطلاعات مربوط به بیوگرافی افراد
intelligence quotient عددی که هوش و زیرکی شخص را نشان میدهد
intelligence service قسمت اطلاعات
intelligence signal پیام خبری
dispersed intelligence یک سیستم شبکه که در ان قدرت محاسباتی در کل شبکه کامپیوتری توزیع یا پخش شده است
intelligence office دفتر اطلاعات
intelligence office دفتر راهنمایی
intelligence annex پیوست اطلاعاتی
intelligence collection جمع اوری اطلاعات
intelligence collection طرح جمع اوری اطلاعات
intelligence cycle مدار اطلاعاتی
intelligence data عناصر اطلاعات
general intelligence هوش عمومی
intelligence department اداره اطلاعات
intelligence department ادارهای که وفیفه اش جمع اوری اطلاعات است
intelligence estimate براورد اطلاعات
fluid intelligence هوش سیال
intelligence estimate براورداطلاعاتی
intelligence journal دفتر روزنامه اطلاعات
intelligence journal دفتریادداشت اطلاعات
intelligence annex پیوست اطلاعات
intelligence test ازمایش هوش
artificial intelligence هوش مصنوعی
machine intelligence هوش ماشین
marketing intelligence اطلاعات بازاریابی
military intelligence اطلاعات نظامی
to give intelligence خبر دادن
social intelligence هوش اجتماعی
intelligence service اداره اطلاعات
tactical intelligence اطلاعات جنگی
the supreme intelligence عقل کل
artificial intelligence هوش ماشینی
artificial intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
acoustical intelligence اطلاعات جمع اوری شده ازسیستم صوتی
intelligence test ازمون هوش
tactical intelligence اطلاعات تاکتیکی
to give intelligence اگاهی دادن
local intelligence هوش محلی
intelligence process جریان پرورش اطلاعات پرورش اطلاعات
verbal intelligence هوش کلامی
artificial intelligence هوش ساختگی
Central Intelligence Agency مرکز اداره اطلاعات [ایالات متحده آمریکا]
periodic intelligence report گزارش نوبهای اطلاعاتی
automated intelligence file پرونده اطلاعاتی کامپیوتری
stanford binet intelligence scale مقیاس هوشی استانفورد-بینه
leiter adult intelligence scale مقیاس هوشی لایتر برای بزرگسالان
lorge thorndike intelligence test هوش ازمای لورج- ترندایک
wechsler adult intelligence scale مقیاس هوشی وکسلر برای بزرگسالان
under the weather <idiom> ناخوش بودن
Weather you like it or not. چه بخواهی چه نخواهی
weather جو
under the weather درسختی یابدبختی
to weather something چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
weather اوضاع جوی
weather تحمل یابرگزارکردن
weather اب و هوا
weather به سمت باد
weather در معرض هواگذاشتن
weather اب و هوا باد دادن
weather تغییر فصل
weather هوا
weather هواشناسی
weather جوی
all weather همه هوایی
weather glass هواسنج میزان الهوا
weather map نقشه هواشناسی
weather helm سکان سمت باد
weather helm تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
weather deck پل باز
weather deck عرشه بدون سقف کشتی
weather code پیام رمز هواشناسی یاهواسنجی
weather deck عرشه باز
weather cock باد نما ادم دمدمی مزاج
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
weather bureau اداره هواشناسی
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
weather moulding ابریز
weather observation مشاهدات جوی
weather forecaster هواشناس
weather-vanes الت بادنما
to grumble about the weather مورد هوا گله کردن
weather-vane الت بادنما
to weather something in winter چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
muddy weather هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود [هوا و فضا]
weather radar رادارآبوهوا
present weather هوایکنونی
weather worn تحت تاثیر هوا در امده
weather observation مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
weather permitting اگر هوا بگذارد
weather proof محفوظ از اثرهوا هوا نخور
weather side سمت بادگیر
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
weather wise هوا شناس
weather wise وارد بجریانات روز
weather wise مطلع
weather board تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
inclement weather هوای بسیار سرد یا طوفانی
elements of weather عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
broken weather هوای بی قرار
aviation weather مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
all weather hood کلاهک مخصوص هوا
all weather fighter هواپیمای همه هوایی
all weather fighter هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
weather vane الت بادنما
adverse weather هوای نامساعد
fair weather دارای هوای صاف
fair weather مناسب برای
fair weather بی وفا
how fine the weather is چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
how fine is the weather چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
heavy weather هوای طوفانی
heavy weather هوای خراب
foul weather هوای نامساعد
fair weather نیم راه
fair-weather درخورهوای صاف
fair-weather نیم راه
queen's weather افتاب
queen's weather جای افتابی
queen's weather هوای باز
weather forecasts پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecast پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
foul weather هوای خراب
weather beaten در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
weather beaten افتاب زده
weather board تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
proof weather هوا پایدار
weather station ایستگاه هوا شناسی
weather station ایستگاه هواشناسی
weather stations ایستگاه هواشناسی
oh what a nasty weather اه
weather stations ایستگاه هوا شناسی
oh what a nasty weather چه هوای کثیفی است
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
fair-weather بی وفا
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
all weather air station ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
feel a bit under the weather <idiom> [یک کم احساس مریضی کردن]
the weather inclines to fair هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
present state of weather وضعهوایکنونی
The sun is all the more welcome. In this cold weather. دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
It is splendid weather for swimming. این هوا برای شنا جان میدهد
fair-weather friend آدم بی وفا
fair-weather friend <idiom> شخصی که تنها دوست است
It is foul weather today . امروز هوا خیلی گند است
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
fair-weather friend رفیق نیمه راهه
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
I dont feel well. I feel under the weather. حالش طوری نیست که بتواند کار کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com