English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
welfare state کشوردارای تشکیلات رفاه اجتماعی دستگیری از بینوایان
welfare state دولت بهبود بخش
welfare state کشورمرفه
welfare state دولتی که به خدمات اجتماعی توجه خاص دارد
Other Matches
national [state, federal state] <adj.> حکومتی
national [state, federal state] <adj.> دولتی
welfare رفاهیت
welfare کمک
welfare توجه کردن
welfare رعایت کردن خدمات اجتماعی
welfare کمکهای اجتماعی
welfare شادکامی
welfare سعادت خیریه
welfare خیر
welfare رفاه
welfare اسایش
welfare work کارهای عام المنفعه
social welfare موسسه رفاه اجتماعی
social welfare رفاه اجتماعی
general welfare رفاه عمومی
economic welfare رفاه اقتصادی
welfare benefits مزایای رفاهی
welfare criteria معیارهای رفاه
welfare economics اقتصاد رفاه
public welfare رفاه عمومی
welfare funds اعتبارات رفاهی یا بهزیستی اعتبار مربوط به روحیه ورفاه
welfare system نظام رفاهی
welfare work امورخیریه
welfare expenditures مخارج رفاهی
welfare services خدمات رفاهی
welfare programs برنامههای رفاهی
social welfare تعاون عمومی وحمایت از بینوایان
social welfare program برنامه رفاه اجتماعی
social welfare function تابع رفاه اجتماعی
The welfare budget has been cut down. از بودجه رفاهی مقداری زده اند
state- حال
state- وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state- مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state- وضعیت چیزی
state- وضعیت
what state در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
to keep state خود را گرفتن
the state effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
to be in a state of a بیم داشتن
corresponding state حالت متنافر
two state دو حالتی
to be in a state of a هراسان بودن
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
to keep state شان یا مقام خودراحفظ کردن
state- تعیین کردن وقرار دادن
state توضیح دادن
state کشور
state ایالت کشوری
state دولتی
state سیاسی رسمی وضع
state مقام ورتبه
state ابهت
state افهار کردن وتصریح کردن
state تعیین کردن وقرار دادن
state حال
state وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state وضعیت چیزی
state وضعیت
state جزء به جزء شرح دادن
state افهار داشتن افهارکردن
state تعیین کردن حال
state چگونگی
state کیفیت
state دولت استان
state ملت
state ایالت
state کشوری
state جمهوری کشور
state دولتی حالت
state دولت
state حالت
state- توضیح دادن
state- جزء به جزء شرح دادن
state- کشوری
state- دولتی حالت
state- دولت
state- سیاسی رسمی وضع
state- دولتی
state- کشور
state- حالت
state- افهار کردن وتصریح کردن
state- ایالت کشوری
state- ایالت
state- جمهوری کشور
state- ملت
state- افهار داشتن افهارکردن
state- تعیین کردن حال
state- چگونگی
state- ابهت
state- دولت استان
state- کیفیت
state- مقام ورتبه
state of grace توفیق
state of in her itance ملک یا دارایی قابل توارث
state guard ارتش ایالتی
state of alert وضعیت هوشیاری
state of being cheated مغبونیت
state of being cheated غبن
state of grace تائید
state of equilibrium حالت تعادل
state of alert وضعیت اماده باش یکان
state of purity طهارت
state of rest حالت ساکن
state stress وضعیت تنش
state road شاهراه
state religion مذهب رسمی
state property اموال عمومی
state property دارائی دولت
state socialism سوسیالیسم دولتی
state prison زندان دولتی
state prison زندان ایالتی
state planning برنامه ریزی دولتی
state ownership مالکیت دولتی
state of war حالت مخاصمه
state of the realm طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
state of the art جدیدترین تکنولوژی تکنولوژی جدید
state of stress حالت تنش
state of siege حالت محاصره
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
state succession توالی دولتها
state of alert وضعیت امادگی
state midicine سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
state chicken در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم
state bank بانک استان
state attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
solid state حالت جامد
state aid کمک دولت به موسسات عام المنفعه وغیره
state affairs امور مملکتی
solid state نیمه هادی
spin state حالت اسپین
stable state حالت پایا
state enterprise مالکیت دولتی
state college دانشکده دولتی
state craft سیاستمداری
state criminals مقصرین سیاسی
state midicine سیستم پزشکی ملی
state lamb در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
state hood حالت وشرایط ایالات امریکا
state hood ایالتی
state diagram نمودار حالات
state bank بانک دولتی
state guard نیروی نظامی ایالتی
state government دولت مرکزی
state function تابع حالت
state flower گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
state equation معادله حالتی
state criminals مجرمین سیاسی
state enterprise بنگاه دولتی
waiting state وضعیت کامپیوتر که در آن برنامه درخواست ورودی یا سیگنال میکند پیش از ادامه اجرا
wait state وضعیت انتظار
wait state حالت انتظار
wait state 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
unpolarized state حالت ناقطبیده
unstable state حالت ناپایا
two state variable متغییر دو حالتی
two state jump جهش دو حالتی
two state circuit مدار دو حالتی
two state algebra جبر دو حالتی
transition state حالت گذار
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
totaliarian state دولت توتالیتر
war state دولت جنگی
war state دولت نظامی declaration preventivetotal
zero wait state وضعیت یک وسیله
quantum state حالت کوانتومی [فیزیک] [شیمی]
belonging to the state <adj.> حکومتی
belonging to the state <adj.> دولتی
lie in state <idiom> بعداز مرگ دیدن جسد
state of mind وضعیتوشرایطدریکلحظه
state of affairs شرایطوموقعیتهایمربوطبهیکنفر
head of state ملکهیارئیسجمهور
head of state پادشاه
State Department وزارت برون مرز
State Department وزارت امور خارجه
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
to state one's opinion افهارعقیده کردن
three state logic : بالای منط قی , پایین منط قی و امپدانس بالا
three state logic دروازه منط قی یا IC که سه وضعیت خروجی ممکن دارد
stationary state تعادل درحالت سکون
stationary state وضعیت سکون
state's evidence گواه جنایی
state's evidence گواه دادگاه جنایی
state's attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state vector بردار حالت
state vector بردار وضعیت
state vector بردار حلات
state university دانشگاه دولتی
state university دانشگاه ایالتی
state to which one belongs دولت متبوعه siege-neutralized-neutral-buffer
state tiger در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
state table جدول حالات
stationary state حالت ایستاده
steady state حالت دائمی
steady state وضعیت پایدار
the state of being married احصان
the outward state فاهر
territory of state قلمرو دولت
supervisor state وضعیت نظارت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com