English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
wheel satellite ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
Other Matches
wheel measurement [ wheel measuring] بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
satellite قمر مصنوعی
satellite ماهواره اقمار یک کشور یا کشورهای وابسته سیاسی و نظامی
satellite ماهواره
satellite قمر
satellite قمر مصنوعی ماهواره
satellite ترمینال کامپیوتری که خارج شبکه اصلی است
satellite کامپیوتری که کارهایی را تحت کنترل کامپیوتر دیگر انجام میدهد
satellite کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
satellite ماهواره قمر مصنویی
satellite ماه
satellite پیرو
satellite انگل
foixed satellite ماهواره ثابت
communication satellite اقمارمخابراتی
communication satellite ماهواره مخابراتی
satellite defense پدافند ماهوارهای
artificial satellite 2 satellite : syn
satellite defense پدافند ضدماهوارهای
communications satellite ماهوارههای مخابراتی
satellite navigation ناوبری ماهوارهای
satellite processor پردازشگر پیرو
artificial satellite قمر مصنوعی
artificial satellite ماهواره
communications satellite ماهواره ارتباطاتی
satellite computer کامپیوتر ماهوارهای
satellite communications مخابره ماهوارهای
equatorial satellite ماهواره استوایی
satellite terminal ترمینالفضاپیما
satellite town پیراشهر
launcher/satellite separation جسمشماورماهوارهجدا
be a fifth wheel <idiom> آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
fifth wheel جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
four wheel چهارچرخه
wheel [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
fifth wheel چرخپنجم
wheel دوک نخ ریسی
wheel چرخ نخ ریسی
third wheel سومینچرخدنده
He's a fifth wheel. او [مرد] آدم زایدی است.
wheel well محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
to be a fifth wheel [to be in the way] آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
wheel گردش ناو
wheel چرخ
wheel چرخ طایر
wheel گرداندن
wheel دور
wheel چرخیدن
wheel رل ماشین
wheel چرخش
wheel اتحادیه ورزشی
wheel جاروب کردن با پا
wheel ساسایی
wheel چرخ سمباده
to take the wheel پشت رل نشستن
water wheel چرخاب
water wheel دولاب
centre wheel چرخهمیانی
chain wheel A زنجیریچرخهیA
chain wheel B زنجیریچرخهیب
drive wheel چرخدنده
escape wheel دندهخلاص
two wheel tractor تراکتور دوچرخه
turbine wheel چرخ توربین
trick wheel اطاق اسکان
pitch wheel چرخکوککردن
trailing wheel چرخ عقب
modulation wheel چرختعدیلصدا
main wheel چرخاصلی
trick wheel چرخ سکان
large wheel چرخبزرگ
hand-wheel چرخدستی
front wheel چرخجلو
fourth wheel چهارمینچرخهای
adjustment wheel چرخ متحرک
catherine wheel رجوع شود به pinwheel
wheel mode ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
wheel center مرکز چرخ
wheel chair صندلی چرخ دار
wheel horse اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
banding wheel چرخهچرخنده
wheel indicator نشانگر سکان
wheel printer چاپگر چرخ دوار
wheel pressure فشار چرخ
wheel puller چرخ کش
wheel spanner چرخ کش
wheel spoke پره چرخ
worm wheel چرخ دنده حلزونی
wheel base فاصله بین چرخ جلو و عقب در خودروهایی که از یک اکسل بیشتر دارند
worm wheel دنده کرمی شکل
wheel bearing بلبرینگ چرخ
worm wheel پیچ حلزونی
wheel shaft میله چرخ
wheel wright چرخ ساز
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel load فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
press wheel چرخفشار
wheel barrow فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
wheel barrow فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
dog-wheel دماغه
dog-wheel استوانه
cathedrian wheel پنجره چرخی
spinning wheel چرخ ریسندگی [این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
brake wheel چرخ دندانه دار
toothed wheel چرخ دندانه دار
cogged wheel چرخ دندانه دار
cog wheel چرخ دنده
cogged wheel چرخ دنده
wheel gloves دستکش رانندگی
wheel brace آچار چرخ خودرو
reversible wheel چرخی که در دو جهت بگردد
wheel and deal <idiom>
wheel trim قالپاق
wheel tractor فرمانتراکتور
wheel head سرچرخدنده
wheel cylinder سیلندرچرخدنده
wheel chock مانعچرخ
turning wheel چرخهسفالگری
tracing wheel چرخهترسیم
striker wheel چرخهضارب
spoked wheel چرخاسبوکد
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
wheel wrench آچار چرخ خودرو
to spin a wheel چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel. من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
to be broken on the wheel روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
Barlow's wheel چرخ بارلو [مهندسی برق]
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
forged wheel چرخ آهنگری شده
steered wheel چرخ هدایت شده
cast wheel چرخ ریختگی
rotating wheel چرخهدوار
ferris wheel چرخ فلک
ferris wheel گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
emery wheel چرخ سمباده
driving wheel چرخ گرداننده
driving wheel چرخ محرک
daisy wheel عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
cup wheel چرخ سمباده
crown wheel چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
control wheel صفحه تنظیم کننده
fly wheel چرخ لنگر
grinding wheel چرخ سنباده
grinding wheel چرخ سنگ زنی
grinding wheel چرخ سمباده
gear wheel چرخ دنده
gear wheel چرخ دندانه دار
fly wheel چرخ طیار
free wheel حرکت بدون رکاب زدن
four wheel brake ترمز چهار چرخ
fly wheel چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel چرخ لنگر فلایول
control wheel صفحه کنترل
color wheel گردونه رنگ امیزی
abrasive wheel چرخ سمباده
four wheel drive محرک چهار چرخ
steering wheel غربالک
steering wheel چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel چرخ فرمان
steering wheel رل
spare wheel چرخ زاپاس
spinning wheel چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheel چرخ طیار
spinning wheel دوک نخ ریسی
spinning wheel چرخ نخ ریسی
abrasive wheel سنگ چاقو تیز کنی
activity wheel گردونه فعالیت
cog wheel چرخ دندانه دار
chain wheel چرخ زنجیر
capstan wheel چرخ لنگر فلایویل
capstan wheel چرخ دوار
buffing wheel چرخ سنباده
buff wheel چرخ سنباده
break wheel چرخ قطع
brake wheel ترمز چرخها
band wheel چرخ تسمه خور
balance wheel رقاص ساعت
all wheel drive محرک تمام چرخها
four-wheel drive محرک چهار چرخ
planet wheel چرخ دنده چرخان بدورمحور
short wheel خودرو شاسی کوتاه
paddle wheel چرخ پره دار متحرک کشتی بخار
overshot wheel چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
potter wheel صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
mill wheel چرخ یا پره اسیاب
magnet wheel چرخ رتور
magnet wheel چرخ گردنده
toothed wheel چرخ دنده
rear wheel چرخ عقب
ratchet wheel اچار ضامن دار
pin wheel درساعت سازی چرخی که دندانههای استوانهای دارد
pin wheel چرخ و فلک کوچک
persian wheel دولاب
potter's wheel چرخ کوزه گری
print wheel چرخ چاپ
ratchet wheel چرخ ضامن
ratchet wheel چرخ دندانه دارمتحرک بوسیله موتور
persian wheel چرخاب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com