Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
white with blue stripes
سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
Other Matches
stripes
خط یک یاردی
stripes
یراق پارچه راه راه
stripes
راه راه کردن تازیانه زدن
stripes
درجه نظامی پاگون
stripes
علامت
to get one's stripes
رتبه گرفتن
stripes
مارک
stripes
خط راه راه
wear stripes
دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
Stars and Stripes
پرچم امریکا
ox blue
ابی سیرمایل به ارغوانی
blue
اسمان
the blue
دریا
to look blue
افسرده یابوربنظرامدن
blue
آبی
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
اسمان نیلگون
go off into the blue
آب شد و به زمین رفت
go off into the blue
ناپدید شدن
blue
نیلی
the blue
اسمان
out of the blue
غیر منتظره
out of the blue
<idiom>
غیرمتقربه
dark blue
سرمه ای
blue jacket
سرباز نیروی دریائی
cobalt blue
لاجورد
blue jay
زاغ کبود
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue laws
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue gun
لوله پرتاب ابی
blue forces
نیروهای خودی
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue eyed
ابی چشم
blue law
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue mud
گل کبود
blue forces
نیروهای ابی
blue print
رسم فنی
blue moon
مدت طولانی
blue print
فون ابی
blue print
تون پلات ابی
blue shift
جابجایی به سوی ابی
blue vitriol
کات کبود
bright blue
لاجوردی
bromthymol blue
ابی برم تیمول
true-blue
هوادار دو آتشه
true-blue
پیرو متعصب
blue laws
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue print
زمینه ابی
blue moon
زمان دراز
blue liner
مدافع
blue line
خط دفاعی هاکی
dark blue
ابی سیر
blue law
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
to by blue muder
دادزدن
peacock blue
رنگ ابی طاووسی
powder blue
نیل رخت شویی
powder blue
گردلاجوردفرنگی
prussian blue
نیل فرنگی
prussian blue
رنگدانه ابی رنگ اهن دار
prussian blue
ابی پروس
slate blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
teal blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
sky blue
اسمانی
sky blue
نیلگونی
sky blue
رنگ ابی اسمان
thymol blue
ابی تیمول
thumb blue
نیل گلولهای یاقالبی
peacock blue
رنگ ابی مایل بسبز
paris blue
جوهرابی روشن
indigo blue
ابی ایندیگو
intense blue
ابی سیر
king's blue
رنگ ابی متوسط
light blue
کبود
methyl blue
ابی متیل
to by blue muder
فریاد کردن
milori blue
ابی میلوری
navy blue
کبود
navy blue
ابی سیر
once in a blue moon
گاه گاهی
oxford blue
ابی سیر مایل به ارغوانی
to burn blue
شعله یا نور ابی دادن
paris blue
یکجور نیل فرنگی
steel blue
رنگ ابی فولادی
blue chip
سهام مرغوب
I kept saying it tI'll I was blue in the face.
آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
ice-blue
آبیکمرنگ
electric-blue
آبیروشن
royal blue
رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue tit
پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue jeans
شلوار کار ابی رنگ
blue mussel
صدفدوکفهایآبی
blue cap
صدفکبود
blue beam
اشعهآبیکلاهکآبی
blue ball
توپآبی
blue collar
کارگری
blue-collar
کارگری
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue blooded
نجیب زاده
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
She comes here once in a blue moon .
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue jeans
شلوارکاوبوی
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue-chip
سهام مرغوب
black and blue
کبود و سیاه
blue
[joke]
<adj.>
خشن
[جوک]
blue
[joke]
<adj.>
زمخت
[جوک]
a bolt from the blue
مثل عجل معلق
a bolt from the blue
از غیب
once in the blue moon
خیلی بندرت
once in a blue moon
<idiom>
به ندرت
blue water
دریای ازاد
blue in the face
<idiom>
آرام گرفتن
blue-blooded
نجیب زاده
blue-black
آبیپررنگ
acid blue
ابی اسیدی
blue brittle
شکستگی ابی
blue bark
گزارش حرکت
blue bark
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue commander
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue book
کتاب ابی
blue book
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book
هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue bell
گزارش جنایت
blue bell
گزارش بدرفتاری
blue blood
عضو طبقه اشراف
blue blood
نجیب زاده اشراف زاده
blue brittleness
شکنندگی ابی رنگ
big blue
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
blue devil
دیو
big blue
نام غیر رسمی IBM
blue eyed
زاغ
blue anealing
بازپخت ابی رنگ
big blue
IB
blue fox
سگ روباه
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue devil
ال
blue devil
افسردگی
alkali blue
ابی قلیا
his coat was in blue velvet
نیمتنه اش
red, green, blue
سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
red, green, blue
سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
the greenish hue of blue
حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
to beat black and blue
کوفته یاکبودکردن
blue collar employees
کارگران
blue or copper vitriol
کات کبود
blue or copper vitriol
زاج کبود
green with a blue tint
سبز مایل به ابی
his coat was in blue velvet
مخمل ابی بود
blue yellow blindness
رنگ کوری ابی- زرد
She talked tI'll she was blue in the face .
آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
blue-eyed boy
دراصطلاح"تافتهجدابافته"
blue beam magnet
مغناطیس اشعه ابی
They beat each other black and blue.
همدیگر را خونین ومالین کردند
blue ribbon program
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
red green blue monitor
مانیتور قرمز- سبز- ابی
blue chip personal computer
IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
to drink till alls blue
بحدمستی نوشیدن
to drink till alls blue
مست شدن
to drink till alls blue
پاتیل شدن
To be between the devil and the deep blue sea.
راه پس وپیش نداشتن
acid alizarian blue black
ابی سیر الیزارین اسیدی
white a
مرگ موش
non-white
فردغیراروپایی غیرسفید
white out
انحراف افق به علت انعکاس نور خورشید روی برف خطای تشخیص محل افق
white
سپیده
white
سفید کردن
white
سفیدشدن
white
پایگاه داده کاربران و آدرس پست الکترونیکی آنها ذخیره شده در اینترنت که به سایر کاربران کمک میکند تا آدرس پست الکترونیکی را پیدا کنند
white
بازیگر نخست شطرنج
white f.
پرچم سفید
white
به رنگ برف
white
چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
off-white
رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
white
سفیدی
off white
رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
white
سفید
white elephant
هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white meat
لبنیات
white meat
کره
white meat
فرآوردهی شیری پنیر
white meat
گوشت سفید
white lies
دروغ مصلحتآمیز
white lies
دروغ سفید
white-collar
کارمند دفتری
white stone
مهرهسفید
white square
خانهسفید
white light
چراغسفید
white cap
کلاهکسفید
white cabbage
کلمسفید
white collar
یقه سفید
white collar
کارمند دفتری
white-collar
یقه سفید
white tape
نوارسفید
white lie
دروغ سفید
white lie
دروغ مصلحت آمیز
black and white
چاپ
black and white
دستنوشته
black and white
سیاه و سفید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com