English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
English Persian
widow bench میراث زوجه
Other Matches
tree bench [bench encircling a tree trunk] نیمکت [دور تنه ] درخت
widow بیوه
widow سطرتنهای اول صفحه
widow سطر بیوه
widow اولین خط یک پاراگراف که درانتهای یک صفحه متن تنهاقرار دارد
widow بیوه کردن بیوه شدن
widow بیوه زن
black widow نوعی عنکبوت زهردارکه جنس ماده ان سیاه رنگ است
grass widow زنی که بچه حرامزاده دارد زن خراب
grass widow فاحشه
plead for the widow در حق بیوه زنان دادخواهی کنید
the widow of the late زن مرحوم .....
widow bird مرغ جولا
widow finch مرغ جولا
war widow زنبیوهایکهشوهرشدرجنگکشتهشدهاست
bench میز ابزار
bench سکوی کوهستانی
bench میز کار
bench میز قالب گیری
bench میز کار دستگاه
bench نیمکت ذخیره ها
bench سکو
bench کرسی قضاوت جای ویژه
bench تعویض بازیگر نیمکت تمرین وزنه برداری
bench میز
bench هیات قضات محکمه
bench مسند قضاوت
bench بر کرسی نشستن
bench نیمکت گذاشتن
bench روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
bench نیمکت
penalty bench منطقه پنالتی که بازیگراخراجی انجامینشیند
incline bench تخته وزنه برداری
drawing bench میز رسم
draw bench میز رسم
ride the bench بازیگر ذخیره
bench height ارتفاعگسل
bench seat صندلیاتومبیل
officials' bench نیمکتمربیان
to sit on the bench روی نیمکت نشستن
circular bench نیمکت گرد [دایره ای]
park bench نیمکت پارک
backless bench نیمکت [صندلی] بدون پشتی
garden bench نیمکت باغ
bench warrant حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
team bench نیمکتبازیکنان
players' bench نیمکتبازیکنان
cross bench نیمکت بیطرفان در مجلس
clear the bench استفاده از ذخیره ها
carpenter's bench دستگاه نجاری
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench micrometer میکرومتر رومیزی
bench mark علائمی که در روی انها ارتفاع محل نشان داده شده است
bench mark نشانه
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
bench mark نشانه مبنا
bench mark شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
bench mark نشان
bench mark نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
bench mark رپر
bench mark انگپایه
bench press پرس میزی
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
circular saw bench اره کمانهای میزی
carpenters bench میز درودگری
carpenter's bench میزکار
carpenter's bench خرپشت
bench mark شاخص مبداء
bench wall دیوار تکیه گاه
assembly bench میز مونتاژ
be raise to the bench بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
bench stone سنگ سمباده رومیزی
bench check کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
bench check ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
bench by a back injury خارج شدن از مسابقه وزنه برداری به علت اسیب دیدگی
bench drilling machine میز دستگاه درل
double-back bench نیمکت جفتی [پشت به پشت یا یک ردیفه]
bench tapping machine ماشین مته رومیزی
queens bench division دادگاه ملکه
dial bench gage میز اندازه گیری
bench scale process فرایند کارگاهی
tidal bench mark شاخص جزر و مد
tidal bench mark انگپایه کشندی
bench milling machine ماشین فرز رومیزی
cold drawing bench میز سردکشی
carver's bench screw پیچمخصوصنیمکت
bench type radial میز نوع شعاعی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com