Dictiornary-Farsi | with the legs crossed | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 92 (6 milliseconds)

English	Persian
with the legs crossed	چهارزانو


Other Matches

crossed out	قلم خورده
crossed	چلیپایی
crossed cheque	چک مسدود
crossed chaque	چک بسته
crossed belt	تسمه عرضی
star crossed	بدشانس
criss-crossed	امضای اشخاص بیسواد
criss-crossed	طرحچلیپایی
criss-crossed	سردرگمی
crossed cheque	چک بسته
crossed controls	بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
crossed reflex	بازتاب متنافر
criss-crossed	همبر
criss-crossed	پایی
with the arms crossed	دست بسینه
it crossed my mind	بخاطری گذشت
it crossed my mind	بنظرم رسید
star crossed	دارای ستاره نحس
criss-crossed	برخورد
criss-crossed	با ضربدر مشخص کردن
criss-crossed	سوتفاهم
keep one's fingers crossed <idiom>
double-crossed	دورویی کردن خیانت کردن
double-crossed	نارو زدن
It crossed my mind.	به نظرم رسید.
criss-crossed	به طور ضربدر
criss-crossed	یکوری
criss-crossed	کج
criss-crossed	بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed	دارای نقش چلیپایی کردن
criss-crossed	همبر کردن
criss-crossed	چلیپایی کردن
It crossed my mind.	به فکرم رسید.
I was keeping my fingers crossed .	خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
I crossed out the extra expenses .	هزینه های اضافی را قلم زدم
To be crossed out ( eliminated , omitted ) .	خط خوردن
crossed and uncreate cheques	چکهای بسته ونبسته
He crossed the frontier(border-line).	ازمرز رد شد
to take to one's legs	ریختن
to have the legs of	پیش افتادن از
to have the legs of	تندتر رفتن از
on one's/its last legs <idiom>	نیرو وسودمندی
legs	ساق پا
legs	مسافت طی شده قایق در یک دور
legs	ساق پا قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپ زدن و محدوده اطراف او
legs	قسمتی از مسابقه
legs	شاخه مسیر حرکت
legs	خط واصل بین دو نقطه شاخه
legs	ساق مثلث قائم الزاویه
legs	بخش قسمت
legs	دوندگی کردن
legs	پا زدن
legs	پاچه شلوار
legs	پا پاچه
legs	ران
legs	ساقه
legs	پایه
he is on his last legs	کار وبارش خوب نیست
legs	ساق
legs	مسیر ممکن در یک تابع
he is on his last legs	پایش لب گوراست
he is on his legs	کارش دایراست
he is on his last legs	در دم واپسین زندگی است
he is on his legs	بر پا ایستاده است
he is on his legs	از بستربرخاسته است
shear legs	جرثقیل پایه دار
he walked me off my legs	مراخسته کرد
red legs	نام چندجورپرنده که پاهای قرمز دارند
sheer legs	سه پایه
tail between one's legs <idiom>	احساس شرمندگی
to stretch one's legs <idiom>	خستگی درکردن
sheer legs	ماچونه
to fall on one's legs	از دشواری رها شدن
peg-legs	دارای پای مصنوعی
to stand on one's own legs	متکی بخود بودن
peg-legs	پای چوبی
peg-legs	پای ساختگی
thoracic legs	پایچسبیدهبهقفسهسینه
to stretch one's legs	برای ورزش راه رفتن
sheer legs	یکجور جرثقیل
sea legs	شاخههای مسیر حرکت ناو
I had pins and needles in my legs.	ساق پاهایم [در اثر خواب رفتگی] مور مور می کردند.
daddy-long-legs	رجوع شود به fly crane
daddy-long-legs	بابا لنگ دراز
He came back with his tail between his legs.	دست از پ؟ درازتر برگشت
She has long and shapely legs .	ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
Shall wd go for awalk ? shall we go and stretch our legs .	میل دارید قدری قدم بزنیم ؟
ido not feel my legs	نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
Stretch your legs according to your coverlet . <proverb>	پایت را به اندازه گلمت دراز کن .
Touch wood . Lets keep our fingers crossed . She is extremely cunning .	گوش شیطان کر (بزن بچوب )
My legs fell asleep [are numb] .	ساق پاهایم خوابشان برده [سر شده اند] .

with the legs crossed

چهارزانو