English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
word deafness واژه کری
Other Matches
deafness کری
conduction deafness کری رسانشی
functional deafness ناشنوایی کارکردی
hysterical deafness کری هیستریایی
psychic deafness ناشنوایی روانی
organic deafness کری عضوی
tone deafness کری بسامدی
mind deafness کری ادراکی
nerve deafness کری عصبی
cortical deafness کری مغزی
adventitious deafness ناشنوایی اسیب زاد
His word is his bond. HE is a man of his word. حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word . قولش قول است
Take somebody at his word. حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
in one word خلاصه اینکه مختصرا
in one word خلاصه
in a word خلاصه اینکه مختصرا
in a word خلاصه
in a word <idiom> به طور خلاصه
say the word <idiom> علامت دادن
All you have to do is to say the word. کافی است لب تر کنی
last word <idiom> نظر نهایی
i came across a word بکلمه ای برخوردم
upon my word به شرافتم قسم
May I have a word with you? ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Could I have a word with you ? عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
I want to have a word with you . I want you . کارت دارم
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
keep one's word <idiom> سرقول خود بودن
keep to one's word سر قول خود بودن
word for word تحت اللفظی
the last word سخن اخر
the last word ک لام اخر
the last word سخن قطعی
the last word حرف اخر
word for word کلمه به کلمه
to word up کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to keep to one's word سرقول خودایستادن
to keep to one's word درپیمان خوداستواربودن
word for word طابق النعل بالنعل
that is not the word for it لغتش این نیست
last word حرف اخر
last word اتمام حجت
last word بیان یا رفتار قاطع
not a word of it was right یک کلمه انهم درست بود
say a word سخن گفتن
say a word حرف زدن
to say a word سخن گفتن
to say a word حرف زدن
take my word for it قول مراسندبدانید
to keep to one's word درست پیمان بودن
word کلمه
word مشابه 10721
word تعداد کلمات در فایل یا متن
word روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word واژه
word for word <adv.> نکته به نکته
word for word <adv.> کلمه به کلمه
word طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word لغت
word لفظ
word گفتار
word واژه سخن
word عبارت
word پیغام خبر
word قول
word عهد
word فرمان
word لغات رابکار بردن
word بالغات بیان کردن
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word for word <adv.> مو به مو
word اطلاع
word حرف
a word or two چند تا کلمه [برای گفتن]
at his word بفرمان او
at his word بحرف او
word book کتاب لغت
word book واژه نامه
mum's the word <idiom> دهان قرص
word picture بیان یا شرح روشن
give someone one's word <idiom> قول دادن یا بیمه کردن
word frequency بسامد واژگانی
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order ترتیب واژه ها
word of honour قول شرف
word of command فرمان انتصاب
word of command فرمان نظامی
word mark علامت کلمه
word mark نشان کلمه
word length درازای کلمه
word length طول کلمه
word fluency سیالی واژگانی
A word is enough to the wise . <proverb> براى عاقل یک یرف بس است .
word choice کلمه بندی
to send word خبردادن
to send word پیغام دادن
to rime one word with another یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
to plight one's word متعهدشدن
to plight one's word عهد کردن
to plight one's word قول دادن
word choice جمله بندی
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
to weigh one's word سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
word count واژه شماری
word book کتاب لغت
word and deed گفتاروکردار قول وفعل
word addressable نشانی پذیری کلمه
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
word book قاموس
word choice بیان
A mans word is one . <proverb> یرف مرد یکى است .
to pledge one's word قول یا پیمان دادن
to have the final [last] word <idiom> حرف خود را به کرسی نشاندن
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
word-blind کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
word class ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word correction اصلاحکلمه
swear-word کفر
swear-word ناسزا
swear-word فحش
word of mouth <idiom> از منبع موثق
written word کلماتنوشتاری
We just received word that . . . هم اکنون اطلاع رسید که …
How do you pronounce [say] that [this] word? این واژه چه جور تلفظ می شود؟
He feels he must have the last word. او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
He didnt say a word. یک کلام هم حرف نزد
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
four-letter word واژهی قبیح
Word of honor . قول شرف
word square جدول کلمات متقاطع
word square acrostic
word salad سالاد کلمات
word salad اشفته گویی
word process ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
In what sense are you using this word ? این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
buzz word رمز واژه
word book فرهنگ لغات
What is the meaning of this word ? معنی این لغت چیست ؟
word star یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word time زمان کلمه
four-letter word واژهیچهار حرفی
word book دیکشنری
buzz word لغت بابروز
word book لغت نامه
Is that your final word ? همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
word wrap سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word wrap حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
get a word in edgewise <idiom> وارد شدن درمکالمه
full word تمام کلمه
in word and deed درگفتارو عمل
in the p sense of the word بمعنی واقعی کلمه
his bare word قول خشک وخالی او
head word کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
he is a man of his word گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
half word نیم کلمه
ghost word کلمه غیرمصطلح
ghost word لغت غیر مستعمل
function word کلمه دستوری
full word کلمه کامل
double word کلمه مضاعف
data word کلمه داده
instruction word کلمه دستورالعمل
introductory word کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
one word sentence جمله تک واژهای
numeric word کلمه عددی
nonce word واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
mum's the word این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
microsoft word یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
memory word کلمه حافظه
machine word کلمه ماشین
loan word لغت اقتباسی
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
key word مفتاح
cross word جدول لغز
cross word جدول معمائی
word of mouth صدای کلمه شفاهی
word of mouth کلمات مصطلح
word processing پردازش کلمه
word-blindness واژه کوری
word blindness واژه کوری
code word کلمات رمزی
code word کلمه رمز
word-play جناس تجنیس جنگ لغتی لغت بازی
word play جناس تجنیس جنگ لغتی لغت بازی
word processors کلمه پرداز
word processor کلمه پرداز
word-perfect یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
abide by one's word بر قول خود استوار بودن
control word کلمه کنترل
abide by one's word سر قول خود ایستادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com