English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (7 milliseconds)
English Persian
write head نوک نوشتن
write head هد نوشتن
Search result with all words
read write head نوک خواندن و نوشتن
read/write head نوک خواندن / نوشتن
read/write head هدخواندن- نوشتن
Other Matches
head to head polymer بسپار سر به سر
write-up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write down تنزل دادن بهای اسمی سهام
write out به تفصیل نوشتن
Please write it like this (this way). اینطور بنویسید
write down یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
write down ثبت کردن
write off از دفتر خارج کردن
to write off زود نوشتن وفرستادن
to write off به اسانی نوشتن
to write off قلم زدن
to write out مفصلانوشتن
write-in شخصی که نام او در فهرست کاندیدها نیست ولی به او رایمیدهند
to write out بتفضیل نوشتن
to write up ستودن
write off مستهلک کردن
write this way اینطور بنویسید
write this way این جوربنویسید
write up ستودن
write-off حذف کردن
write-off مستهلک کردن
write-off از دفتر خارج کردن
write-in وابسته به اینگونه رای
write off <idiom> تسویهحساب کردن
asking to write استکتاب
write up <idiom> مقامی را به حساب آوردن
write-off قلم زدن
write-off زود نوشتن
write-in رای دادن به کسی که نامش در فهرست کاندیدها نیست
write up به تفصیل نوشتن
write up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-up ستودن
write-up به تفصیل نوشتن
write off زود نوشتن
write off قلم زدن
write off حذف کردن
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
write نوشتن
write وسیله ارسالی که میتواند داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان نوشتن به همراه چندین عمل خواندن روی فایل میدهد
write سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
write تحریر کردن
write ثبت رای کتبی
write سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان یک عمل نوشتن به همراه چندعمل خوا ندن روی فایل می دهد
write وسیله ارسالی که میتواندداده راسوی رسانه مغناطیسی بنویسد
write با اب وتاب شرح دادن
write کسر کردن
write خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
write تالیف کردن
over write جای نوشتن
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
over write جای نوشت
pc write IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
write حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
write قراردادن متن یا داده روی دیسک یا نوار
write انشاکردن
type write ماشین نویسی کردن
to write an exam امتحان کتبی نوشتن
write-ups ستودن
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
write-ups به تفصیل نوشتن
write-ups به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-offs زود نوشتن
to write out a report به تفصیل نوشتن گزارشی
He can neither read nor write. نه می تواند بخواند نه بنویسد
he dose not know how to write نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
He cant reade let alone write. خواندن هم بلد نیست چه رسد به نوشتن
write protect شیوهای برای محافظت ازنوشته شدن اطلاعات روی دیسک یا نوار
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
to write up a report به تفصیل نوشتن گزارشی
write-offs قلم زدن
write-offs حذف کردن
write-offs مستهلک کردن
write-offs از دفتر خارج کردن
ghost-write کتاب مقاله یا سخنرانیکهبنام شخصدیگریارائهگردد
Teach him how to write . نوشتن را باو یاد بده
Please write down your new address . لطفا" آدرس جدیدتان را بنویسید
write once read many چند بار بازیاب
write once read many یکبار نویس
write me the result نتیجه را برای من بنویسید
write me every week هر هفته برای من نامه بنویسید
to write in ink بامرکب یاجوهرنوشتن
read/write خواندن- نوشتن
type write ماشین کردن
to write up an accident شرح واقعهای را بتفضیل نوشتن
write once read many چند باربخوان
type write با ماشین تحریر نوشتن
write off capital مستهلک شدن سرمایه
i write an article مقالهای مینویسم
write protect قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
write protect غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
write protect tab حفافت دیسک لغزان از نوشته شدن اطلاعات جدید به وسیله یک شکاف که روی دیسک ایجاد میشود
write white engine موتور سفید نویس
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
Vote (write) against a proposallll. بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
read/write file فایل خواندنی / نوشتنی
read/write memory حافظه خواندنی / نوشتنی
write black engine موتور سیاه نویس
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
write enable ring حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
write black printer چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
It is not any thing to write home about . مردقابلی است
Write down your full name and address . نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
write permit ring چرخ نوار مغناطیسی که امکان نوشتن مجدد یا پاک کردن به نوارمیدهد
write protect disable بی اثر کردن حفافت در برابرنوشتن
write protect notch شکاف حفافت از نوشتن بریدگی محافظ
write inhibit ring حلقه ممانعت از نوشتن
write protect ring حلقه حفافت از نوشتن
Write on this side of the paper only. فقط روی این طرف کاغذ بنویس
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
Pass the write thru the key-hole. سیم را از سوراخ کلید رد کن
well head سر چشمه
R/W head HEAD WRITE/READ
to go off one's head دیوانه شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
head off <idiom> به عقب برگشتن
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head out <idiom> ترک کردن
head up <idiom> رهبر
keep one's head <idiom>
over head هزینه سربار
on/upon one's head <idiom> برای خودش
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
off with his head سرش را از تن جدا کنید
R/W head وسیله
head to head رقابت شانه به شانه
with head on سربه پیش سر به جلو
head well چاه پیشکار
head well مادر چاه
head way پیشروی
head way بلندی طاق سرعت
go to head of مست کردن
head way پیشرفت
head way بجلو
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
go head پیش بروید
from head to f. ازسرتاپا
one way head سریکجهته
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
keep one's head دست پاچه نشدن
keep one's head خونسردبودن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
go head ادامه بدهید بفرماید
head-first باکله
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head شبکه یا بدنه
head بخش بالایی وسیله
head دماغه
head ارتفاع فشاری
head افت
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head دهنه ابزار
head رهبری کردن مقاومت کردن
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head عنوان مبحث
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head first از سر سراسیمه
head first سربجلو
head first باکله
head هد
head عازم شدن سرپل گرفتن
head-on نوک به نوک
head-on روبرو
head-on از طرف سر
head-on از سر
head-on شاخ بشاخ
head on نوک به نوک
head on روبرو
head on از طرف سر
head on از سر
head on شاخ بشاخ
head راس
head عمده
head اصلی
head سردرخت
head سرستون
head فرق سرصفحه
head خط سر
head فهم
head منتها درجه موی سر
head موضوع
head سالار عنوان
head دهانه
head انتها دماغه
head ابتداء
head نوک
head راس عدد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com