Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
write protect ring
حلقه حفافت از نوشتن
Other Matches
write protect
شیوهای برای محافظت ازنوشته شدن اطلاعات روی دیسک یا نوار
write protect
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
write protect
قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
write protect tab
حفافت دیسک لغزان از نوشته شدن اطلاعات جدید به وسیله یک شکاف که روی دیسک ایجاد میشود
write protect notch
شکاف حفافت از نوشتن بریدگی محافظ
write protect disable
بی اثر کردن حفافت در برابرنوشتن
file protect ring
حلقه حفافت پرونده
file protect ring
حلقه حفافت فایل
write permit ring
چرخ نوار مغناطیسی که امکان نوشتن مجدد یا پاک کردن به نوارمیدهد
write inhibit ring
حلقه ممانعت از نوشتن
write enable ring
حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
ring wall or ring fence
پرچین یامحجرگرداگرد
ring wall or ring fence
حصار گرد
protect
نیکداشت کردن نگهداری کردن
protect
حراست کردن
protect
حمایت کردن
protect
حفظ کردن
protect
توقف آسیب دیدن چیزی
protect
حفظ کردن حفافت کردن
protect
محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
protect
حفافت کردن
protect
محافظت کردن
protect
یچی که از کپی گرفتن از دیسک جلوگیری میکند
protect
محل حافظه که قابل تغییر نیست
protect
یا بیشتر که چند کاره بودن حافظه مجازی امنیت داده را پشتیبانی میکند
protect
حفظ
protect
که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
protect
در پناه سنگر قرار دادن
protect a player
معاف از انتقال
copy protect
یچ برای جلوگیری از کپی گرفتن از یک دیسک
copy protect
یچی که مانع از کپی گرفتن از دیسک میشود
protect fuse
فیوز محافظ
protect by fuse
حفافت با فیوز
protect bit
ذره حفافتی
protect tab
تبمحافظ
protect a lead
بازی محافظه کارانه
protect a bill
وجه براتی را تامین کردن
protect home judustry
حمایت صنایع داخلی از طریق وضع حقوق گمرکی سنگین برواردات
to protect home industry
صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
write down
تنزل دادن بهای اسمی سهام
write out
به تفصیل نوشتن
write down
ثبت کردن
write-up
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write this way
اینطور بنویسید
write this way
این جوربنویسید
write down
یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
over write
جای نوشتن
write-up
ستودن
write-up
به تفصیل نوشتن
to write off
زود نوشتن وفرستادن
to write off
به اسانی نوشتن
to write off
قلم زدن
to write out
مفصلانوشتن
to write out
بتفضیل نوشتن
to write up
ستودن
write-in
رای دادن به کسی که نامش در فهرست کاندیدها نیست
write-in
شخصی که نام او در فهرست کاندیدها نیست ولی به او رایمیدهند
write-in
وابسته به اینگونه رای
write-off
از دفتر خارج کردن
asking to write
استکتاب
write up
<idiom>
مقامی را به حساب آوردن
write off
<idiom>
پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
write off
<idiom>
تسویهحساب کردن
Please write it like this (this way).
اینطور بنویسید
over write
جای نوشت
write-off
مستهلک کردن
write-off
حذف کردن
write off
زود نوشتن
write off
قلم زدن
write off
حذف کردن
write off
مستهلک کردن
write off
از دفتر خارج کردن
write-off
زود نوشتن
write-off
قلم زدن
pc write
IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
write up
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write up
به تفصیل نوشتن
write
سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
write
وسیله ارسالی که میتواند داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
write
کسر کردن
write
رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
write
ثبت رای کتبی
write
بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write
تحریر کردن
write
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write
وسیله ارسالی که میتواندداده راسوی رسانه مغناطیسی بنویسد
write
سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان نوشتن به همراه چندین عمل خواندن روی فایل میدهد
write
سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان یک عمل نوشتن به همراه چندعمل خوا ندن روی فایل می دهد
write
با اب وتاب شرح دادن
write
انشاکردن
write up
ستودن
write
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write
تالیف کردن
write
قراردادن متن یا داده روی دیسک یا نوار
write
نوشتن
write
حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
type write
ماشین نویسی کردن
I have some letters to write .
چند تا کاغذ باید بنویسم
write head
هد نوشتن
He cant reade let alone write.
خواندن هم بلد نیست چه رسد به نوشتن
He can neither read nor write.
نه می تواند بخواند نه بنویسد
ghost-write
کتاب مقاله یا سخنرانیکهبنام شخصدیگریارائهگردد
write off capital
مستهلک شدن سرمایه
write once read many
چند باربخوان
write once read many
چند بار بازیاب
write once read many
یکبار نویس
write me the result
نتیجه را برای من بنویسید
write me every week
هر هفته برای من نامه بنویسید
i write an article
مقالهای مینویسم
he dose not know how to write
نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
he cannot read or write
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
write head
نوک نوشتن
read/write
خواندن- نوشتن
write-ups
به تفصیل نوشتن
write-offs
از دفتر خارج کردن
write-offs
مستهلک کردن
write-ups
ستودن
to write in ink
بامرکب یاجوهرنوشتن
write-offs
قلم زدن
write-offs
زود نوشتن
write-offs
حذف کردن
to write out a report
به تفصیل نوشتن گزارشی
to write up a report
به تفصیل نوشتن گزارشی
write-ups
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
to write an exam
امتحان کتبی نوشتن
type write
ماشین کردن
Teach him how to write .
نوشتن را باو یاد بده
to write up an accident
شرح واقعهای را بتفضیل نوشتن
type write
با ماشین تحریر نوشتن
Please write down your new address .
لطفا" آدرس جدیدتان را بنویسید
Write on this side of the paper only.
فقط روی این طرف کاغذ بنویس
read/write memory
حافظه خواندنی / نوشتنی
read/write head
هدخواندن- نوشتن
It is not any thing to write home about .
مردقابلی است
Every one is supposed to know to read and write .
فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
write white engine
موتور سفید نویس
read write cycle
چرخه خواندن و نوشتن
read/write head
نوک خواندن / نوشتن
write black engine
موتور سیاه نویس
read write privilege
امتیاز خواندن- نوشتن
read/write file
فایل خواندنی / نوشتنی
write black printer
چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
read write head
نوک خواندن و نوشتن
Vote (write) against a proposallll.
بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
Write down your full name and address .
نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
Pass the write thru the key-hole.
سیم را از سوراخ کلید رد کن
scatter read gather write
خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
ring
گروه
ring
انگشتر میدان
x ring
دایره مرکزی هدف تیراندازی
ring
عرصه
ring
محفل
there was no ring
کسی تلفن نکرد
ring
حلقه
v ring
مثلث شکاف درجه
ring up
به کسی تلفن کردن
ring with
منعکس کردن
to ring off
قطع کردن
ring off
قطع کردن تلفن یا مکالمه تلفنی
to ring up
با زنگ فراخواندن
to ring up
کسیرا پشت تلفن خواستن
to ring up
تلفن کردن به
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
to ring off
بریدن
to ring for
با زنگ صدا کردن
there was no ring
کسی زنگ نزد
ring d.
قمری
v ring
تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
ring d.
فاخته
ring
محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
o ring
واشر
ring
ناقوس
ring
میدان
o-ring
حلقهoشکل
ring
رینگ بوکس
ring
سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
ring
گرد امدن
ring
زنگ زدن
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
ring up
<idiom>
تلفن زدن
ring
صدا کردن
ring
طنین انداختن صدای زنگ
ring
تلفن حلقه
ring
صدای زنگ تلفن طنین
ring
حلقه زدن
ring
جسم حلقوی
ring
طوقه
ring
صحنه ورزش
ring off
قطع کردن تلفن
ring
تلفن زدن
ring
گود
ring
احاطه کردن
ring
لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
ring
تویولوژی شبکه که در آن سیم پیچی به ترتیب ایستگاههای کاری را بهمم وصل میکند
ring
چرخ خوردن
ring
نوعی شبکه که هر ترمینال آن در حلقه یکی پس از دیگری متصل هستند
ring
احاطه کردن زنگ اخبار
there is a ring at the door
دم در زنگ میزنند
ring a bell
<idiom>
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com